چکیده:
انسان نه به مثابه فرد، بلکه عضوی از یک جامعه طبیعی با وابستگی های خاص خود، میداند که شیوه زندگی، خون و تبارش هویت وی را تعیین می کنند، در کجای این عالم ایستاده و بر اساس چه هنجار هایی عمل می کند. در کوران حوادث جهانی و فشردگی زمان و تحولات ناشی از ارتباطات، ارزش ها و هنجار هایش به هم ریخته و بحران هویت نمود مهمی پیدا کرده است. بصورتی که انسان همواره از خود می پرسد: هویت چیست؟ هویت انسان از چه زمانی در این دنیا شکل گرفته است؟ آیا هویت انسان را می سازد یا انسان هویت را؟
پاسخ به این سوال و هزاران سوال دیگر در گرو شناسایی و بازشناسی هویت می باشد.
در روزگاراني كه به تقليد از معماري مدرن غربي پرداختيم و معماري سنتي خود را كنار گذاشتيم، شناختمان نسبت به ارزش هاي از دست رفته و آنچه جايگزين مي شد، بسيار اندك بود؛ امروزه پس از گذشت حدود يك قرن همچنان آن عدم درك صحيح از معماري مدرن و مقتضيات تاريخي پديد آمدن آن، دريافتي كه متفكران و معماران غربي خود از اين مقتضيات دارند. تاثيري كه اين معماري از علوم ديگرميگيرد، همچنان به قوت خود باقي است در واقع همان گونه كه ترك معماري بومي با غفلت از اصول و ارزش هاي پايه اي و بنيادي آن همراه بود، بهره گيري از معماري مدرن نيز منحصر به اخذ پوسته و ظاهر آن گرديد.
هویت در لغت نامه دهخدا این چنین تعریف گردیده است:
هویت از تشخص و همین ، میان حکیمان و متکلمان مشهور، هویت گاه با تشخص اطلاق میگردد که عبارتست از حقیقت جزییه.
هویت از لفظ "هو"گرفته شده است که اشاره به غایت است و آن درباره خدای تعالی اشاره است به کنه ذات او به اعتبار اسماء و صفات او.(دهخدا، 1345)
در ادبیات غرب، در واژه نامه آکسفرد معنی واژه هویت این چنین آمده است: هویت از واژه لاتین IDEN مشتق گردیده که بمعنای مشابهت است و یک تشابه ریشه شناسانه با مفاهیم مثل، هم بودن. یکی بودن دارد که واژه لاتین SIMILITAS و UNITAS بیانگرشان هستند. همچنین: آنچه که کسی یا چیزی هست،همان می باشد. (میرمقتدایی،1383)
هویت چیست؟
امروزه اهمیت مسئله هویت بعلت وسعت جامعه های اجتماعی حالتی فراتر و بسیار وسیع تر به خود گرفته است و به سوالی مبدل گردیده است که هویت چیست؟
آیا هویت آدمی قبل از آمدن او تعریف گردیده و یا با آمدن او شکل می گیرد و یا به نوعی دیگر آیا هویت است که انسان را می سازد یا انسان هویت را؟
این موضوع تا حدی در زندگی انسان نقش با اهمیتی داردکه انسان بعنوان یک عضو جامعه سنتی وعشیره ای هویت خود را، خون و تبارش را میداند و هویت، ارزش های بومی وی را تعیین می کند و در زندگی او با تمامی محدودیت ها چه از لحاظ مادی و چه به لحاظ معنوی مسئله ای بود که او تقدیر خود می دانست. (رحیم زاده، 1385)
امروزه تفسیرهای گوناگونی را از مفهوم هویت میتوان ارایه کرد که هر یک الزامات، اولویت ها، نگرانی ها و ایده های دیگری را مطرح می کنند. این تفاوت ها بیشتر از هر چیزی بر آمده از گوناگونی دیدگاه ها نسبت به موضوع هستند.
انتخاب ارزش ها و باورها و هدف های زندگی، مشخصه های اصلی این هویت را تشکیل می دهد.
مقوله هویت تعریف و تفسیری از خود ما است که کیستی فردی وجمعی اشخاص را می نمایاند و جستجوی هویت، تلاش در جهت برقراری ارتباط صحیح فرد و جامعه به عنوان یک کل است.
واژه هویت مبحثی است ژرف که تشخیص صحیح و بجای آن شخصیت و احراز هویت آدمی است. (رحیم زاده، 1385)
تنها پدیده ای که دغدغه هویت دارد، انسان است زیرا بگفته سارتر در مورد انسان « وجود بر ماهیت متقدم است» این سخن بدان معناست که ماهیت انسان محتوم نیست و بر خلاف سایر موجودات، خود در ساختن آن نقش دارد. (شولتز،1382)
تعریف هویت
هویت بمعنای احساس تعلق و این همانی با محیط در نظر گرفنه شده و معیار هایی همچون، احساس، امنیت، خاطره انگیزی، حس تعلق و وابستگی بمنظور ارزیابی هویت تدوین شده و بکار رفته است.(دانشپور، 1379)
هویت ریشه در فلسفه مشایی (ارسطویی) دارد. وقتی ماهیت را به اعتبار و لحاظ مشخص کننئه، هویت گویند.
معنی تحت الفظی ماهیت "آنچه هست آن" میباشد.
دراصطلاح عمومی آنچه موجب شناسی شخص، دین، قوم یا ملتی شود را هویت می نامند و نیز آنچه در میان تفاوت ها بتواند خود را عرضه کرده باقیمانده و ثبات نسبی خود را حفظ نماید، هویت نامیده می شود.
هویت بعنوان مقوله ای از علوم انسانی، بنا به زمان و شرایط سیاسی و اجتماعی وفرهنگی دگرگون میشود و در واقع، کل مرکب ومتحولی است که اجزا و طیف های گوناگونی دارد و تداعی کننده ماهیت یا ذات تغییر ناپذیری نبوده و نیست. (صدر،1377)
هویت، شخصیت و یا کیفیت هر چیزی می تواند در سنجش با معیارهای، خوب یا بد ارزیابی شود.
بی هویتی، بی شخصیتی و یا بی کیفیتی خواندن افراد یا پدیده ها اشتباه رایجی است که بجای بد هویت، بد شخصیت، ویا بدکیفیت بکار می رود . هویت وابسته لاجرم هر چیزی است که وجود دارد. (حجت،1384)
ملاصدرا هویت هر موجود را عبارت از نحوه خاص وجود او می داند:
هویت هر موجود عبارت از نحوه خاص وجود اوست؛ در انسان هویت واحده است که متشان به شئون مختلف می شود. افراد انسانی را مشخصاتی هست که بواسطه آنها هر یک از دیگری متمایز و تا آخر عمر وحدت شخصیت در آنها باقی است و به آن هویت گویند.
بنایر این هر فردی، هر اثری و هر بنایی دارای هویت است و هویت شخصی بخشی از قلمرو حیات اجتماعی است که فرد خودش با آن معرفی می کند.(خامنه ای،1379)
نسبی بودن هویت
هویت مفهومی بسیار سیال و از جمله مفاهیم تفسیری در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است و با توجه به اینکه از چه لحاظ گفتمان یا سنت فکری به این مفهوم نگاه کنیم تعابیر مختلفی می توان از آن ارایه داد. علت این مسئله هم از یک سو به لایه- های مختلف هویت و از سوی دیگر به تفاوت های گفتمانی نوشته علمی و فکری بر می گردد.
به عنوان مثال، روان شناسی بیشتر با لایه های فردی هویت سرو کار دارند در حالی که جامعه شناسان و متخصصان فرهنگی حوزه کارشان هویت جمعی است. و این دو سطح تمایز بین هویت فردی و جمعی در توضیح مفهوم هویت هر شکل آن که باشد، موثر است. (فاضلی،1386)
هویت داشتن و نداشتن پدیده ای است نسبی زیرا نمی توان به یقیین در این مورد بحث کرد.
نتیجه نسبی دانستن هویت زیر سوال رفتن مفهوم بی هویتی است. در شرایط عادی هیچ پدیده ای را بدون در نظر گرفتن ذهنیتی که آن را ارزیابی می کند، نمی توان ومطلق و قائم به ذات بی هویت دانست.
چون همیشه این احتمال وجود دارد که پدیده ی مذبور از منظری دیگر هویت مند باشد.
لذا بحث هویت فارغ از ارزش گذاری است، نمیتوان عینیتی را که از نظر ما خوشایند است دارای هویت و آنچه را ناخوشایند است، بی هویت لقب داد یا از هویت خوب و بد سخن به میان آورد، چرا که هر پدیده هویت خاص خود را دارد، صرف نظر از احساس مطلوب یا مطلوب که در ما بر می انگیزد. وقتی پدیده را دارای هویت احساس می کنیم.
ساختار هویت انسانی
درباره ساختار وجودی انسان و اینکه دو ساحتی است یا تک ساحتی است یا تک قطبی، دو نظریه مهم و کلی وجود دارد..
اول :
نظریه اکثر دانشمندان غربی مبنی بر اینکه انسان هویتی تک قطبی و طبیعی دارد. انسان موجودی مادی و زیستی است که تحت تاثیر تاریخ، جامعه، تربیت و یا انتخاب خود ساخته می شود. این نظریه عمدتا مربوط به کسانی است که روح انسان را از سنخ بدن و طبیعت و ماده می داند.
دوم:
نظریه اندیشمندانی که علاوه بر ملکوت بر بعد طبیعی، برای انسان بعدی متافیزیکی نیز قایل اند. کسانی که انسان را دارای روحی مجرد و از سنخ ملکوت می دانند.
همان طور که بیان شد اسلام طرفدار نظریه دوم است. از این دیدگاه، آدمی به طور کلی از دو گونه هویت معنوی و مادی برخوردار است. از این نظر که از بدن مادی و طبیعی سود می برد، هویتی بشری و از آن جهت که دارای روحی مجرد و فرد طبیعی است، دارای هویتی مجرد نیز هست. (علم خواه، 1387)
هویت در مکان و زمان
ابعاد پایه دار هویت یک فرد یعنی ارزش ها و منابع فرهنگی و تاریخی پایدار و شاخصه های دینی، زبانی و سرزمین یک فرد. بعنوان مثال وقتی از یک ایرانی، یک انگلیسی یا یک فرانسوی سخن می گوییم به ویژگی های سرزمین، تاریخ و مذهب و، ویژگی های ارزشی و نگرشی کلان و پایدار تاریخی فرد توجه خواهیم داشت.
هویت از منظر ملیت با هویت فردی و اجتماعی متفاوت است یعنی هویت ملی یک هویت جمعی و تاریخی پایدار و غیر قابل تغییر است و تک تک افراد یک سرزمین را در بر می گیرد.(فاضلی،1386)
هویت مردمان یک سرزمین از دیدگاه جامعه شناسان به مثابه نوعی احساس تعلق عاطفی نسبت به اجتماع است که موجب وحدت مردمان و انسجام ملی شده و دارای ابعاد مختلف مادی، فرهنگی و روانی است که سبب تفاوت جوامع از یکدیگر می شود. (فاضلی،1386)
بعد از سیر تدریجی و تکاملی جوامع، و گذر از دوران های مختلف از دید جامعه شناسی، مفهوم قبیله کمرنگ شد؛ جوامع طوایفی جای خود را به کشورهایی با حکومت مرکزی داد که قبایل و طوایف در زیر سایه این حکومت مرکزی با فرمانروایی از قوانین وضع شده از جانب حکومت و مفهوم ملت و دولت شکل می گرفتند، اداره می گردیدند.
تاریخ ایدئولوژی ناسیونالیسم و شیوه های گوناگون آن اعم از ناسیونالیست های قومی، مدنی و گاها حتی ناسیونالیست دینی و درجه افراطی و معتدل آن که در معتدل ترین و زیبا ترین شیوه می توان نام میهن دوستی یا به تعبیری میهن پرستی را بر آن گذاشت و در افراطی ترین حالت شونیزم، فاشیسم و نازیسم نمونه های گویا و زنده آن است را می توان در لابلای کتاب های تاریخ جست.
در تکوین شناخت هویت، که در مسیر زمان قوام می گیرد، تاریخ نقش کلیدی دارد و هویت چونان تکه سنگی که بر بستر رود می غلتد، در تاریخ شکل می گیرد.
بهر حال تردیدی نیست که مردم جوامع بین آموزه های سنتی و گزاره های مدرن با نوعی چالش و بحران مواجه شده اند. رابطه بین انسان و مکان دو طرفه است، زیرا کنش و خواست انسانی معنی را به فضا مترتب می سازد و فضای خالی را به یک مکان تجربه شده تبدیل می کند. و به همین ترتیب مکان می تواند بر انسان تاثیر متقابل گذارد چرا که بواسطه معنایش به ارزش ها و کنش های انسانی خط می دهد. به همین خاطر هویت مکان بخشی از هویت شخصی است.
بازتابی از وجوه اجتماعی و فرهنگی مکان است که در غنای شخصیت فردی نقش محوری خواهد داشت.(1990، Walmasley)
نوربرگ شولتز نیز در خصوص هویت مکان خاطر نشان می سازد: مکان ها لزوما همان چیزی هستند که باید باشند و دخل و تصرف انسانی در آنها زمانی به خلق فضاهای قابل زندگی منجر می شود که حال و هوای حاکم بر فضا را تشخیص دهد و در راستای آن حرکت کند. (شولتز،1382)
اساسا هویت ملی افراد در جوامع مختلف بشری رابطه ای مانند ظرف و مظروف خواهند داشت که هر دو مکمل و معرف یکدیگرند. ظرف به مظروف شکل می دهد و مظروف به ظرف اصالت و دوام و منشائیت اثر می بخشد.
هویت، ترکیبی از جسم و روح تاریخ است که هر یک بدون دیگری امکان تعیین نمی یابد.
به این ترتیب مکان ها در افراد مختلف حس های متفاوتی ایجاد می کنند و نقش و شخصیت و تجارب گذشته افراد نیز در دریافت این حس موثر است. (برخی از فضا ها آن چنان روح مکان قوی دارند که بر انسان های مختلف تاثیرات مشابه می گذارند). (فلاحت،1384)
شولتز در کتاب «معماری: حضور، زبان و مکان» از امر کیفی در زندگی سخن می گوید و آن را سویه مشترک هستی شناسانه ی میان ما انسان ها تعریف می کند و هنر مکان (معماری) را همان چیزی می خواند که ما را به این امر کیفی نزدیک می کند. هنر مکان را می توان همان هویت مکانی و معماری بومی دانست که حضور و وحدت اندیشه و احساس را در آن می توان یافت. (شولتز،1382)
واگنر معتقد است که زمان، مکان و انسان و عمل، هویت غیر قابل تفکیکی را می سازند، بنابر این معنا و عمل عناصری در هم تنیده اند که در فهم هویت مکان باید در نظر گرفته شوند در مجموع هویت مکان به نحوی به عناصر غیر قابل تقلیل به یکدیگر هستند، اما بطور غیر قابل تفکیکی در فهم ما از مکان های مختلف به هم پیوند خورده اند. سیمای فیزیکی، فعالیت ها و معانی مواد خام هویت مکان- اند و دیالیکتیک بین آنها،روابط ساختاری بین این هویت است. (افروغ،1377)
آشکارسازی تصویری از اینجای زندگی است و به تعبیری بیانگر مفهوم نزدیکی به مکان است و به نوعی ما را هر چه بیشتر به یکی از مؤلفه ها و مشخصه های هویت بخش و معنا بخش انسان نزدیک می کند.
آنچه اثری را در نگاه عموم با هویت و یا بی هویت جلوه می دهد، تعلق یا عدم تعلق آن به هویتی جمعی و پایدار است. در این نگاه، اثر با هویت اثری است که هویت آن در را ستای هویت جمعی باشد، همچون یک بنای تاریخی در یک بافت تاریخی، و اثر بی هویت اثری است که هویت آن در تعارض با هویت جمعی باشد، مانند یک بنای مدرن در یک بافت تاریخی. (حجت، 1384)
هویت را می توان تجلی فرهنگ در محیط دانست زیرا مکان ها از انسان معنا می گیرند و انسان نیز مجموعه ای از باورها و اندیشه ها است که فرهنگ او را شکل می دهد و نمود و تجلی از فرهنگ انسان را در مکان و محیط می توان مشاهده نمود که همان هویت اوست. شخصیت هایی مانند شولتز سعی در ملموس کردن این مفاهیم بلند انسانی (هویت و فرهنگ) داشته اند.
نتیجه گیری
کنکاش در واژه هویت مبحثی ژرف است که در این مقاله تنها بقسمتی کوچک از آن اشاره شد. باز شناسی واژه هویت فعلی است که باید در راستای کار هنر مندان و طراحان قرار گیرد تا از آنچه به عنوان بحران هویت یاد شد پرهیز شود . هویت مفهومی نسبی است که یک سر آن به انسان بر می گردد و سر دیگرش در محیط تعریف می گردد. نتیجه نسبی دانستن هویت زیر سوال رفتن واژه هویت است. در شرایط عادی هیچ پدیده ای را بدون در نظر گرفتن ذهنیتی که آن را ارزیابی می کند، نمی توان مطلق و قائم به ذات بی هویت نامید. لذا بحث هویت فارغ از ارزش گذاری است و نمی توان عینیتی را که از نظر ما خوشایند است دارای هویت و آنچه ناخوشایند است، بی هویت لقب داد، یا از هویت خوب و بد سخن به میان آورد.
هویت نه واژه آنچنان دشوار بلکه اگر تاملی در آن شود قابلیت احراز انسان هویت مند را برای ما ایجاد می کند.
علیرضا گلزارنیا