این متن در فصل¬نامه آبادی، شماره 4، سال 1371 منتشر شده است.
"ویژگی اصلی معماری قرن بیستم چندگانگی آن است. برخی از منتقدان این فکر خطا را القا کرده اند که در معماری جنبش مدرن واحد وجود داشته که سیر تکامل را پیموده است. اما واقعیت این است که جنبشهای مدرن، متعهد بوده اند. انقلاب اصلی در معماری با مسائل اساسی جدیدی آغاز شد که در دهه 1780 به دنبال ساخته شدن بناهای بسیار که همه هیئتی شکوهمند و سمبولیک داشتند بروز کرد و معماران آن دوره به مقابله با این مسائل پرداختند، مسائلی که ماهیتشان دقیقاً به معماری بناهای عمومی مربوط می شد. مثلاً در آن دوره موزه را به شکل معبد می ساختند که نشانگر تقدس هنر باشد، دیری نگذشت که تمایل به ساختن بناهای با شکوه به انواع دیگری از بناهای عمومی مانند زندان، بیمارستان و مراکز آموزشی تسری یافت و سبکهای گوناگونی را به وجود آورد و دلمشغولی طرفداران نوزایی در قرن نوزدهم شد.
تا قبل از 1880 هنوز نیازمند به یک سبک حقیقتاً نواحساس نشده بود، حتی در آن زمان هم این احساس اصلاً وضوحی نداشت، هرچند از بعضی جهات پیش درآمد همه آثار اوایل قرن بیستم بود. در پایان قرن، معمارانی که از تحولات جدید در جامعه، علوم، تکنولوژی و روان شناسی آگاهی داشتند ، مسئله هویت معماری، آرمانهای آن ( از حیث سازه و تزئینات ) و اهمیت فزاینده تدارک نوعی معماری متناسب با زمان را مورد توجه قرار دادند. (آر نوو) نتوانست چنان که باید، از جنبش قرن نوزدهمی نوزایی در سبک بگذرد و وارد دنیای جدید قرن بیستمی شود. اما توانست از طریق اکسپرسیونیسم، بین فرد گرایی طراحان مکتب (آر نوو) و کار جمعی معماران وابسته به جنبش بین المللی مدرنیسم اواخر دهه 1920 پلی بزند.
در سال 1925 الی یزر لیسیتکی (1941-18901) و ژان آرپ (1966- 1887 ) از تعدد شیوه های برخورد با معماری و هنر به تنگ آمدند و در کتاب کوچک خود به نام ایسم ها در هنر به تنگ آمدند و در کتاب کوچک خود به نام ایسم ها در هنر سیاهه ای هزل آلود از گرایشهای گوناگون آن زمان ارائه کردند. آنها اکسپرسیونیسم و جلوه های گوناگون آن نفرت داشتندو کوشیدند هنر جدید را در چارچوب زیبایی شناسی و تجرید گرایی کنستروکتیویستی تعریف کنند. بنابر تعریف آنها و بسیاری از افراد دیگر، هنر قرن بیستم می بایست بر ایده های غیر عینی، توانهای فنی و نمادگرایی ماشنی استوار باشد. در تحلیلی که به دنبال می آید کوشش شده است تا دوره های اصلی سیر معماری در قرن بیستم از هم تفکیک شود.
التقاط گرایی
این واژه متداول تفسیرهای متعددی دارد و معمولاً به معماری بناهایی اطلاق می شود که آمیزه ای از سبکهای تاریخی هستند. برخی از منتقدان استدلال کرده اند که این اصطلاح معرف کل حاصل کار معماران قرن نوزدهمی اروپا و آمریکاست که با چابکی بسیار موضع خود را از لحاظ سبک تغییر دادند، برخی دیگر اصرار دارند که این نام برچسبی است برای توصیف بی اطلاعی از سبک. معنای صحیح این اصطلاح (اقتباس گزینشی) است که در آثار بهترین معماران قرن نوزدهم ابزار موثر طراحی محسوب می شد.
از مشهورترین معماران التقاطی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم می توان از هنری ریچاردسون (86-1838) و لویی سالیوان (1924-1856 ) در ایالات متحده آمریکا، معماران انگلیسی، اگوست پوژن (52-1812) ریچارد شاو ( 1912-1831) سرجورج اسکات (78-1811) و آلفرد واترهاوس (1905-1830) معمار و دایره المعارف نویس فرانسوی اوژن ویوله لودو (79-1803) نام برد. در آثار آنها به منطق سازه توجه شده بود، اگرچه تقریباً در همه موارد سازه در زیرپوشش متناسبی از تزیینات سبکی پنهان می شد."
ادامه دارد ...
"ویژگی اصلی معماری قرن بیستم چندگانگی آن است. برخی از منتقدان این فکر خطا را القا کرده اند که در معماری جنبش مدرن واحد وجود داشته که سیر تکامل را پیموده است. اما واقعیت این است که جنبشهای مدرن، متعهد بوده اند. انقلاب اصلی در معماری با مسائل اساسی جدیدی آغاز شد که در دهه 1780 به دنبال ساخته شدن بناهای بسیار که همه هیئتی شکوهمند و سمبولیک داشتند بروز کرد و معماران آن دوره به مقابله با این مسائل پرداختند، مسائلی که ماهیتشان دقیقاً به معماری بناهای عمومی مربوط می شد. مثلاً در آن دوره موزه را به شکل معبد می ساختند که نشانگر تقدس هنر باشد، دیری نگذشت که تمایل به ساختن بناهای با شکوه به انواع دیگری از بناهای عمومی مانند زندان، بیمارستان و مراکز آموزشی تسری یافت و سبکهای گوناگونی را به وجود آورد و دلمشغولی طرفداران نوزایی در قرن نوزدهم شد.
تا قبل از 1880 هنوز نیازمند به یک سبک حقیقتاً نواحساس نشده بود، حتی در آن زمان هم این احساس اصلاً وضوحی نداشت، هرچند از بعضی جهات پیش درآمد همه آثار اوایل قرن بیستم بود. در پایان قرن، معمارانی که از تحولات جدید در جامعه، علوم، تکنولوژی و روان شناسی آگاهی داشتند ، مسئله هویت معماری، آرمانهای آن ( از حیث سازه و تزئینات ) و اهمیت فزاینده تدارک نوعی معماری متناسب با زمان را مورد توجه قرار دادند. (آر نوو) نتوانست چنان که باید، از جنبش قرن نوزدهمی نوزایی در سبک بگذرد و وارد دنیای جدید قرن بیستمی شود. اما توانست از طریق اکسپرسیونیسم، بین فرد گرایی طراحان مکتب (آر نوو) و کار جمعی معماران وابسته به جنبش بین المللی مدرنیسم اواخر دهه 1920 پلی بزند.
در سال 1925 الی یزر لیسیتکی (1941-18901) و ژان آرپ (1966- 1887 ) از تعدد شیوه های برخورد با معماری و هنر به تنگ آمدند و در کتاب کوچک خود به نام ایسم ها در هنر به تنگ آمدند و در کتاب کوچک خود به نام ایسم ها در هنر سیاهه ای هزل آلود از گرایشهای گوناگون آن زمان ارائه کردند. آنها اکسپرسیونیسم و جلوه های گوناگون آن نفرت داشتندو کوشیدند هنر جدید را در چارچوب زیبایی شناسی و تجرید گرایی کنستروکتیویستی تعریف کنند. بنابر تعریف آنها و بسیاری از افراد دیگر، هنر قرن بیستم می بایست بر ایده های غیر عینی، توانهای فنی و نمادگرایی ماشنی استوار باشد. در تحلیلی که به دنبال می آید کوشش شده است تا دوره های اصلی سیر معماری در قرن بیستم از هم تفکیک شود.
التقاط گرایی
این واژه متداول تفسیرهای متعددی دارد و معمولاً به معماری بناهایی اطلاق می شود که آمیزه ای از سبکهای تاریخی هستند. برخی از منتقدان استدلال کرده اند که این اصطلاح معرف کل حاصل کار معماران قرن نوزدهمی اروپا و آمریکاست که با چابکی بسیار موضع خود را از لحاظ سبک تغییر دادند، برخی دیگر اصرار دارند که این نام برچسبی است برای توصیف بی اطلاعی از سبک. معنای صحیح این اصطلاح (اقتباس گزینشی) است که در آثار بهترین معماران قرن نوزدهم ابزار موثر طراحی محسوب می شد.
از مشهورترین معماران التقاطی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم می توان از هنری ریچاردسون (86-1838) و لویی سالیوان (1924-1856 ) در ایالات متحده آمریکا، معماران انگلیسی، اگوست پوژن (52-1812) ریچارد شاو ( 1912-1831) سرجورج اسکات (78-1811) و آلفرد واترهاوس (1905-1830) معمار و دایره المعارف نویس فرانسوی اوژن ویوله لودو (79-1803) نام برد. در آثار آنها به منطق سازه توجه شده بود، اگرچه تقریباً در همه موارد سازه در زیرپوشش متناسبی از تزیینات سبکی پنهان می شد."
ادامه دارد ...