ابتدا تعاریفی از واژه ی سنت ارائه شد و بحث جمعی و خوبی در مورد دو رویکرد مطرح در حوزه ی سنت بین دانشجویان درگرفت. یکی می گفت که سنت ی که تغییر کند سنت نیست، دیگری معتقد بود که باید سنت تغییر کند. سومی معتقد بود که سنت های قدسی را نمی توان تغییر داد. چهارمی می گفت هر سنتی یک زمانی مدرن بوده و به مرور تبدیل به سنت شده، لذا سنت و مدرنیته مدام در حال شدن هستند و ...
اما تعاریف ارائه شده در کلاس:
سنت: شیوه های رفتاری، سلیقه ها و باور هایی که از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد (عید دیدنی یک سنت قدیمی است) (افشار، 1381؛ 780)
سنت سلسله ای از ارزش هاست که در هر دوره باز آفرینی می شوند. (شایگان، نقل به مضمون)
سنت قول و فعل و دستور عملی است که منشا آن هر چه باشد، مستقیما از فهم و عقل ما بر نیامده و اگر چه ضرورتا با عقل و فهم ناسازگار نیست، با اینها سنکیده نمی شود. (داوری اردکانی، 1375 ؛ 118)
و ...
آیا سنت ها اصولی ثابت اند یا ارزش هایی متغیر؟
در ادامه قرار بود به افلاطون بپردازیم که وقت نشد. مطالبی در این مورد ارائه می شود که دوستان با آگاهی بیشتر به کلاس بیایند:
افلاطون:
” افلاطون، یکی از بزرگ ترین فلاسفه ی جهان، در آتن به احتمال قوی در سال 427/428 ق.م. در یک خانواده ی متشخص آتنی متولد شد.
نام اصلی او آریستوکلس بوده و نام افلاطون به مناسبت پیکر تنومندش به او داده شده است.
افلاطون در آغاز به مطالعه ی نقاشی و گفتن شعر و نوشتن تراژدی پرداخت.“ (کاپلستون) اما معروف است که وقتی به فلسفه علاقه پیدا کرد، آنها را سوزاند.(روحانی، 1335)
او با سقراط آشنا بود و در محاکمه ی آو حاضر بود و یکی از دوستانی بود که به سقراط اصرار کردند که جریمه ی پیشنهادی را بپذیرد و از نوشیدن جام زهر خودداری کند.
بعضی معتقدند که علت کینه ی اقلاطون از حکومت عامه (دموکراسی)، در نتیجه ی رفتاری است که حکومت عامه با سقراط روا داشت.
افلاطون در آتن آکادمی را بنیان نهاد (387/388). آکادمی را به حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید.
مطالعات و تحقیقات در آنجا محدود به فلسفه نبود و رشته ی وسیعی از علوم کمکی مانند ریاضیات، اختر شناسی و علوم طبیعی در آن گسترش داشت.
افلاطون هنگامی که آکادکی را تاسیس کرد، چهل سال داشت و بقیه ی عمر خود را (چهل سال بعد) صرف تدریس و تالیف نمود. تالیفات او عبارت است از 27 رساله که در موضوعات مختلفی نوشته و همه ی آنها بنام مکالمه های سقراطی معروف شده است. (روحانی)
او در سال 348/347 ق.م. درگذشت.
ارسطو هم مدت بیست سال در این آکادمی تحصیل و تدریس نمود.
معرفت چیست؟
یکی از مهمترین پرسش های فلسفه است.
حدود معرفت کجاست؟
افلاطون: از طریق علم مثل و عالم معقول می توانیم به معرفت برسیم. ا. ریاضیات 2. الهیات
ما می توانیم از طریق متافیزیک به علم دست یابیم.
اساس منطق بر معرفت ذهنی است. نگاه در جهان سنتی عمدتا بر این اساس است.
معرفت تجربی بر اساس آزمایش و تجربه است که اساس نگاه مدرن به جهان است.
بیشتر فلاسفه ی قبل از سقراط دغدغه ی وجود داشتند، اما از سقراط به سوی معرفت می آییم.
هوسرل: سقراط برای اولین بار معرفت انسان را در پرانتز قرار داد و زیر آن خط کشید.
سقراط بر سردر معبد دلف نوشت: ”خود را بشناس“
سقراط: ما قبل از اینکه آموزش ببینیم، به معرفت دسترسی داریم. کار معلم همچون قابله ایست که امکان زاییدن آن دانش را فراهم می کند.
از دوران سقراط و افلاطون آموزش برای کشف بکار می رود.
سقراط، افلاطون و ارسطو: همه ی انسان ها واجد معرفت هستند.
پس دست یابی به معرفت امکان پذیر است، اما سرچشمه ی آن عالم معقول است.
سوفسطائیان(شکاکان): معرفت، آنگونه که ما فکر می کنیم، قابل وصول نیست. ما به احکام فکر خود معرفت گفته ایم و نمی توان به آن اطمینان کرد.
افلاطون معتقد به دو عالم بود: عالم معقول و عالم محسوس
عالم معقول: از طریق عقل ؛ تئوری عقل را اقلاطون ترسیم کرده است.
عالم محسوس: ار طریق ادراکات حسی
افلاطون در رساله فایدون: روح قبل از وجود مادی در عالم وجود داشته است.
فلاسفه اسلامی نظریه خود را بر پایه این اعتقاد افلاطون پایه گذاشتند.
وقتی به دنیا امدیم، وجودمان از روح جدا می شود و همواره در جستجوی آن روح از دست رفته ایم. بنابراین می توانیم به معرفت برسیم.
و هر چیزی که در عالم حس وجود دارد از اعتقادات است و نمی تواند معرفت باشد.
در رساله منون: بین معرفت و اعتقاد حقیقی نوعی تفاوت است.
در رساله تتائوس: معرفت عبارت است از اعتقاد حقیقی بعلاوه ی توجیه.
تفاوت انسان معرفت باور با انسان حدیث باور
معرفت باور: سعی می کند گفته ها و نوشته ها را به اثبات برساند.
حدیث باور: گفته ها و نوشته ها را بدون اثباط قبول می کند.
مثل افلاطونی یا صور افلاطونی:
بحث حقیقت (ایده) و واقعیت.
زیبایی و ایده
" زیبایی در مکالمه های افلاطون فقط در آثار هنری مجسم نمی شود. آنچه ما امروز اثر هنری می خوانیم برای افلاطون یکی از نتیجه های کار و تولید آدمی بود، در حد تخنه یا فن جای می گرفت، و هیچ تفاومی با دیگر فرآورده های آدمی نداشت.
درست به همین دلیل است که افلاطون می توانست چنان ساده و راحت درباره ی نتایج اجتماعی اثر هنری نظر دهد. او بارها در مکالمه های گوناگونش زیبایی را از دیدگاه سودمندی بررسی کرد.
چنین نیست که این زیبایی گاه باشد و گاه نه، از جنبه هایی زیبا باشد و از جنبه هایی چنین نباشد، خلاصه نسبی نیست، مطلق است. ” چیزی است در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان می ماند و هرگز دگرگونی نمی پذیرد و همه ی چیز های زیبا بدان سبب که بهره ای از او دارند، زیبایند..“
اینجا افلاطون ایده ی زیبایی را مطرح می کند.
با اختراع ایده که به نظر نیچه و هایدگر حطای نخستین و بزرگ افلاطون بود، حقیقت که قابل شناخت و موردی محسوس بود، تبدیل شد به چیزی فرا حسی.
این سان هنر که پیش از هر چیز به حس و پدیدار های محسوس وابسته است، در قیاس با زیبایی طبیعی بی اعتبار می شود. چرا که ایده ی زیبایی به زیبایی طبیعی مرتبط می شود، سپس از راه بازسازی هنری در اثر هنری جلوه ی مجدد می یابد. هر چیز طبیعی یا مصنوع جلوه ای (تقلیدی) است از ایده و هنر تقلیدی است از این تقلید، که به این ترتیب دو بار از حقیقت دور افتاده است.
پس مطلق زیبایی در این جهان وجود ندارد، نه حس می شود . نه دانسته می شود. شناخت ما از آن صرفا به نمود ها و جلوه هایش وابسته است." (احمدی، بابک؛ حقیقت و زیبایی)
ادامه دارد...