خلاصه مطالب مربوط به افلاطون در پست دیگری ارائه شده بود، اما خلاصه مطالب ارسطو به شرح زیر است:
” ارسطو در سال 3/384 ق.م. در در تراکیه متولد شد و پسر نیکوماخوس، پزشک پادشاه مقدونی بود. او هنگامی که حدود هفده سال داشت به قصد تحصیل به آتن رفت و در سال 7/368 ق.م. عضو آکادمی شد و در اینجا مدت بیست سال تا هنگام مرگ افلاطون در 7/348 ق.م. با او در معاشرت دائم بود.
در سال 2/343 ق.م. فیلیپ مقدونی ارسطو را به پلا دعوت کرد تا تعلیم و تربیت پسرش اسکندر را، کع در آن موقع سیزده سال داشت، به عهده بگیرد.
او در سال 4/335 به آتن بازگشت و در آنجا مدرسه ی خود را تاسیس کرد. مدرسه ی او به نام پریپاتوس (مشائی) معروف بود و اعضا آن معروف بودند مه پریپاته تیکوی (مشائیان) زیرا عادت داشتند که بحث های خود را هنگام قدم زدن در راهرو سرپوشیده ادامه می دادند یا مقدار زیادی از تعلیم در راهرو داده می شد.
فلسفه ی ارسطو را به سه حوزه می توان دسته بندی نمود:
فلسفه ی نظری، در باب معرفت است و به فیزیک، ریاضیات و مابعد الطبیعه می پردازد.
فلسفه ی عملی، اصولا با علم سیاست سروکار دارد و در مورد علم لشکر کشی، علم اقتصاد و خطابه است.
فلسفه ی شعری، که با تولید سروکار دارد، و نه با عمل. در حقیقت نظریه ی هنر است.
منطق ارسطویی:
منطق ارسطویی غالبا منطق صوری نامیده شده است. تا آنجا که منطق ارسطو عبارت از تحلیل صور فکر است. ( و اصطلاح تحلیلی از اینجاست.)“ (کاپلستون، 320)
”نظریه ی ارسطو در مورد معرفت:
”سقراط انسان است.
هر انسانی فنا پذیر است.
سقراط فنا پذیر است.“
ارسطو چارچوب های بحث را زمینی کرد.
او معتقد بود که راه رسیدن به معرفت، از طریق برهان های قیاسی است.
تمام فرضیه های علمی بر پایه قیاس های ارسطویی شکل می گیرند.
در تفکر ارسطویی از کل به جزء حرکت می کنیم. اما در علم از جزئی به کلی می رسیم.
بینش ارسطویی، بینش منطقی است.
بینش علمی، بینش تجربی است.
علم از طریق طرح فرضیات متحقق می شود.
ارسطو بحث ادراک و معرفت ادراکی را مطرح کرد: محسوسات عام و محسوسات خاص.
محسوسات عام: ادراک اشیایی که از طریق بیش از یک حس بدست می آید، مثلا شکل یک جعبه که هم با دیدن و هم با لمس کردن ادراک می شود.
محسوسات خاص: ادراک اشیایی که تنها در سایه ی یک حس بزست می آیند، مثلا رنگ. رنگ تنها از طریق دیدن قابل حس کردن است.
او در تفسیر متعلق خاص می گوید:
اگر کسی گربه ی سفید را مشاهده نماید، ممکن است در گربه بودن آن شک کند، اما در سفیدی آن هیچ کس شک نمی کند.
به عبارت دیگر امکان فریب خوردن وجود ندارد.
ارسطو: کسی نمی تواند راجع به کیفیات واقعی یک شی مادی، دیگری را فریب دهد.
و برای اولین بار ادراکات حسی را منبع اساسی معرفت معرفی می کند.
چند قرن پس از فوت او مکتب اپیکور بوجود آمد و آنها اولین کسانی هستند که تجربه گرایی را رواج دادند:
حقیقت آن چیزی است که بوسیله ی حواس ادراک می کنیم. ( برخلاف افلاطون و معقولات عقلی او)
نمی توانیم بکوییم ارسطو حس باور است، زیرا کتاب آنالیتیکار او تماما عقلی است.
تمام فلسفه و منطق قرون وسطی و اسلامی بر اساس نظریات عقلی ارسطو شکل گرفته است.
او یک فیلسوف چند جنبه ای است.
افلاطون ادراکات حسی را مردود می شمرد و فقط بر ادراکات معقول تاکید می کند اما ارسطو ادراکات حسی را پایه ی شناخت ادراکات معقول می داند.“ (ضیمران)
زیبایی و تقلید در نظر ارسطو
” دو کتاب مهم ارسطو پوئتیک و رتوریک یا نظریه بیان است. پوئتیم نخستین کتاب درباره ی نقد ادبی است و مشخصا به هنر نمایش و نقادی ادبی و بطور خاص به تراژدی می پردازد.
بنا به مباحث کتاب پوئتیک آشکار می شود که ارسطو نیز با افلاطون در مورد اهمیت توجه به هنر از دیدگاه کارکردی هم نظر بوده است. اما در حالی که افلاطون به کارکرد های اجتماعی هنر می اندیشید، ارسطو به کارکرد های فردی، درونی و ژرف هنر فکر می کرد و آنها را با واژه ی کاتارسیس، یعنی پالایش و تطهیر مشخص می کرد.
در فصل هفتم کتاب ارسطو می خوانیم که «امر زیبا، خواه موجود زنده ئی باشد، و خواه چیزی باشد مرکب از اجزاء، ناچار باید که بین اجزای آن نظمی و ترتیبی وجود داشته باشد و همچنین باید حدی و اندازه ای معین داشته باشد، چون زیبایی شرطش داشتن اندازه معین و همچنین نظم است.» ( ارسطو، فن شعر، ترجمه زرین کوب)
تقلید هنری لزوما تقلید از امر واقعی نیست، بل استوار است به برداشت ذهنی از واقعیت.
« شاعر امور و اشیاء را بطوریکه باید چنان باشند تصویر و تقلید کرده است.» آن سان که باید باشند، و نه چنانکه به راستی هستند.
زیبایی آرمانی بیرون از زندگی زمینی وجود ندارد.
هنر، یک نیروی خاص تولیدی است، که خرد راهبر آن است.»
به همین دلیل اسطو به صراحت گفته است که ریشه و سرچشمه ی اثر هنری را باید در سازنده ی آن جستجو کرد نه در آنچه ساخته می شود.
ارسطو هنر را نتیجه ی خرد انسان دانسته است، یعنس آنرا به برداشت عقلانی انسان از جهان و واقعیت مرتبط کرده، به همین دلیل نیز از نظر او باید تقلید هنری را در بازافرینی و بازسازی بخردانه جای داد، و نه در رونویسی و نسخه برداری مکانیکی.
هنر ساختن است، یعنی کنشی است عقلانی و فرجام شناسانه.
بحث تفاوت شاعر و تاریخ نگار در نظر ارسطو
از ارسطو آموخته ایم که هنر را برتر از واقعیت بدانیم.
دیدیم که افلاطون شاعران را به دلیل دروغ گویی سرزنش می کرد، اما ارسطو نشان داد که هنر جهان راستین تازه ای می آفریند که در آن نیازی به تقلید کامل و ناب طبیعت و جهان موجود نیست.“ (احمدی، بابک- حقیقت و زیبایی)