۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

تخت جمشید

“هر نسل تازه باید تاریخ را به شیوه‌ی خود بازنگاری کند، اما دگرگونی تاریخی از یک شیوه‌ی اندیشه به شیوه‌ای دیگر، مرگ شیوه نخست نیست بلکه بقای آن است بصورت تکامل یافته در زمینه‌ای نو.” بازیل گری “ بنا کردن بنایی با هدف مقدس بر گذاری نوروز ، با اهمیت آن در دوره هخامنشی ، طبعاً باید در محلی مقدس بوده باشد. ” مهرداد بهار

“ تخت جمشید چهل کیلومتر از پارسه گرد ، محل کاخ کورش ، فاصله دارد. پارسه گرد ، در شمال تخت جمشید ، در دشت مرغاب و نزدیک دره پرپیچ و خم رود سیوند (پلوار) است ، رودی که دشت مرغاب را به مرو دشت می پیوندد و سرانجام به رود کر می ریزد. در مسیری تقریباً شمالی جنوبی ، پنج کیلومتر دورتر از انتهای جنوبی دره رود سیوند در میان جلگه مرودشت صخره عظیم و تنهایی وجود دارد که همان کوه رحمت …است . این کوه در جهت شمال – شمال غربی و جنوب ، جنوب
شرقی قرار دارد.

داریوش فرمان داد تا بر دامنه غربی آن رو به دشت عظیم ، بنای تخت جمشید را بنیان نهند. همان طور که دشت مقابل بنا (مرودشت ) و شهر کوچک نزدیک آن پارسه خوانده می شد ، بنا هم در اصل به همان نام نامیده شد. درازی صفه آن ، رو به دشت غربی ، حدود چهارصد و پنجاه و هفت متر وپهنای صفه آن ، در شمال و جنوب آن ، یک سوم کمتر از درازای آن است . صفه از سنگ های محلی که به رنگ خاکستری تیره است ، ساخته شده سنگهای بدنه صفه که هنوز هم پابرجاست ، اضلاع متعددی دارد تا بر اثر سطح تمکاس بیشتر ، دیواره صفه از انسجام زیادی برخوردار شود.سنگها را با ظرافت تراش داده ، روی هم نهاده و نه با ملات بلکه دم چلچله هایی از سرب یا آهن آنها را به یکدیگر چسبانده اند.”

“ به عقیده گیرشمن ، تخت جمشید دیوار بلند محافظی نداشته است ، مگردر ضلع شرقی، و آن هم با آبراههاییکه در شرق خویش ، روبرو با ارتفاعات کوه داشت ، بیشتر برای مقاومت در برابر آبهای بارانی بود که از ارتفاعات کوه فرود می آمد . اضلاع دیگر صفه با دیوارهای کوتاه و برجهای نگهبانی پوشیده می شد. تنها راه ورود به صفه و کاخهای فراز تخت جمشید از جبهه غربی صفه است . در آنجا نزدیک به ضلع شمالی صفه و دردل بدنه آن دو رشته پلکان پاگرد دار روبروی هم قرار دارند . دیوار کوتاه کنگره داری سمت بیرونی پلکانها را می پوشاند. عرض این پله ها هفت متر و بلندی هر پله از دیگری تنها ده سانتیمتر است . تعداد پله ها در هر طرف به صد و یازده می رسد. پلکان چنان اندک اندک ارتفاع می گیرد که اسبها نیز قادرند به آسانی از آن ها بالا روند و به سطح صفه رسند.

ظاهراً مقامات برجسته مادی و پارسی از پلکان دست راست و مقامات دیگر اقوام از پلکان دست چپ بالا می رفتند. در روی صفه با ارتفاع 10/11 متر از سطح جلگه ، مدعوین نخست به دروازه همه کشورها که به عهد خشیارشا ساخته شده بود ، می رسیدند. در جلو دروازه دو گاو بالدار سنگی را با چهره دو مرد پرریش و دارای کلاه می دیدندکه نماد حافظان الهی کاخ بودند. و چون مدعوین از دروازه می گذشتند به تالاری نسبتاً کوچک با چهار ستون در میان آن در می آمدند. این نخستین برخورد با ستونهای اعجاب آور کاخ پارسه ( تخت جمشید بعدی) بود. در این تالار چهار ستون ، علاوه بر دروازه ورودی ، دو دروازه خروجی به همان بزرگی یکی رو به جنوب و دیگری رو به خاور بود. از دروازه جنوبی تنها پارس‌ها و مادها گذر می کردند و به تالار عظیم آپادانا ( Apadana ) ، که از ساخته های خشیارشا بود می رسیدند و اقوام غیر پارسی و مادی از دروازه شرقی ، که روبروی دروازه ورودی قرار داشت ، میگذاشتند و مستقیم به سوی دروازه دیگری روبروی کاخ صد ستون می رفتند. آنجا هم تالاری شبیه تالار نخستین قرار داشت و مقامات اقوام غیر پارسی و مادی در این تالار دوم به سوی دروازه جنوبی آن می پیچیدند و به کاخ صد ستون می رسیدند که آن را تالار تخت هم می خوانند و از ساخته های داریوش است.”

“در پس تالار آپادانا یک رشته بنای دیگر است : در جهت غربی صفه کاخ تچر (Tachara) از بناهای داریوش و در جهت شرقی “کاخ سه دروازه ” از ساختمانهای خشیارشا قرار دارد و میان این دو و کاخ آپادانا فضای وسیعی است که هنوز طرح بناهای آن مشخص نشده است . در پس این بناها می توان از حرمسرای کاخ خشیارشا نام برد. کل بناهای این بخش به دو پاره شمالی و جنوبی بخش می شود . آپادانا بخش رسمی ، در شمال و کاخها و بناهای دیگر در جنوب آن بخش خصوصی و حرمسرا بود ولی با یکدیگر مربوط بودند.“

“آنچه بزرگان را به هنگام رسیدن به پای کاخ خیره می کرد یکی این بود که در برابر خویش با شکوه ترین و عظیم ترین بنایی را می دیدند که در آن زمان بر روی زمین وجود داشت. و چون به آپادانا و کاخ تخت می رسیدند و دهها ستون که نماد باغی مقدس بود ، در برابرشان سر می کشید . سر ستونها عموماً به شکل سر گاو بود ، گاهی سرشیر یا عقابی هم دیده شده است که محتملاً چون سر ستونهای ایوان غربی آپادانا به کار می رفته است .گاو مظهری از ماه و برکت بخشی است ، شیر مظهر مهر و خورشید است . و عقاب ، که ظاهراً بر درفش هخامنشیان نیز نقش شده بوده است ، مظهر سلطنت و قدرت بود .

نقش معروف دیگر بر جلو پله ها نقش نبرد گاو و شیر است. در اینجا محتملاً شیر ، مظهر مهر و روشنایی و گاو مظهر ماه است و دریده شدن گاو به دست شیر در تخت جمشید برابر دریده شدن گاو به دست مهر در دین مهرپرستی است . وظیفه ای که بعداً در اساطیر زرتشتی به عهده اهریمن می افتد . از کشته شدن گاو (ماه) به دست شیر (مهر) برکت برمی خیزد و رویش جهان گیاهی ، به ویژه گیاهان دارویی، آغاز می گردد. ستونها از پایه تا جانور سر ستون مظهر برکت مقدس الهی است و ستونها خود نماد درختان است . ”

“…کسانی که به صفه تخت جمشید می رسیدند خود را در معبدی پر از درختهای نمادین (ستونها) میدیدند که عظمتی مقدس و مسحور کننده داشت. آنان محتملاً بدانجا نمی رفتند تا هدایایی نسبتاً ناچیز ، چنان که از نقشها بر می آید ، به حضور شاه برند . آنان بدانجا می رفتند تا محتملاً شاه کالاهای آنها را تبرک بخشد. مثلاً یک کوشی از میانه های نیل می آمد و با خود یک اوکاپی می آورد تا اوکاپیهای سرزمین او را شاه برکت بخشد و تعدادشان افزون شود.

نوروز 
‘’ در شاهنشاهی هخامنشی ، اقوام ایرانی و بیگانه تابع آن که اکثراً معتقد به لزوم اجرای مراسم نوروزی بودند تا زندگیشان پر برکت باشد، هر ساله نمایندگانی را به هنگام نوروز به تخت جمشید ، به این معبد بزرگ، می فرستادند . تا ظاهراً پس از تاجگذاری مجدد شاه ، نمایندگان به حضور او راه یابند، سلطنت او را بزرگ دارند به هر یک کالای محل خویش را که باج و هدیه خاصی به نظر نمی آید ،برای تبرک به حضور شاه آورند. نقشهای برجسته پلکانهای آپادانا بخش مهمی از این جشن را مجسم می کند . گز نفون از تشریفات جشنی در ایران ، در قرن چهارم پ.م. ،پس از اصلاحات اردشیر دوم ، یاد میکند که به گمان او هر ساله بر پا می شده است . می گوید که در آغاز گروهی از مردم نیزه دار می آیند ، سپس گاوان و اسبانی را برای قربانی می آورند . سپس گردونه مقدس اهورا مزدا و از پس آن دو گردونه مهر و ناهید می آیند. آنگاه آتشدانی (روشن )هم حمل می شود . درپس ایشان ، شاه با جامه کامل سلطنتی در گردونه خویش می آید و از آن پس بقیه سوارگان ،نیزه داران و انبوه بزرگان و درباریان (بر اسب ؟) می آیند . به گمان من محتمل است که اجرای این مراسم پس از تاجگذاری مجدد و ازدواج محتمل در صبح نوروزی بوده باشد . ”

“…ظاهراً پس از استراحت کافی ، مراسم سلام و تبرک آغاز می شد. شاه بر تخت سلطنت عظیمی که نقش آن را در تخت جمشید میبینیم و به ترتیبی که قبلاً یاد شد ، نخست پارسیان و مادها به حضور شاه می رسیدند ، فرارسیدن سال نو و سلطنت مجدد را تبریک می گفتند و محتملاً دستی یا پایی می بوسیدند و آنچه را با خود آورده بودند ، برای تبرک در پهلوی تخت می نهادند که به گنجینه برده می شد . از آن پس به گفته گزنفون ، سور بسیار بزرگی بر پا می شد که بزرگان شاهنشاهی در آن شرکت می کردند . در طی مراسم این جشن بزرگان به فرودستان هدایایی می دادند و هدایای سلطنتی خویش را دریافت می کردند . ولی به احتمال قوی شاه در این سور شرکت مستقیمی نمی کرد، زیرا شاه در عصر داریوش و خشیارشا تنها یا فقط با همسر خویش غذا می خورد . اما ممکن است به طور استثنا در این مراسم شرکت می کرده است .”

“ اینک جای آن دارد که با توجه به مطالبی که یاد کردیم ما در تخت جمشید در جستجوی مکانی باشیم که در بامداد نخستین روز فروردین ماه ، هنگام بر آمدن آفتاب از پشت کوه مهر نخستین پرتو خورشید از روزنی یا شکافی به درون تالار و مکان ثابت و نشانداری به طرزی مخصوص بتابد که همه ساله بتوان از روی آن ، طرز تابش نور یا پرتو را رصد و اندازه گیری کرده موقع صحیح چنین روزی را دوباره تعیین و اعلام داشت .

خوشبختانه امروزه با شناختی که از ساختمانها و کاخها و تالارهای تخت جمشید در دست داریم . برای یافتن چنین محل و موقعی ، به جستجوی فراوان نیاز نخواهیم داشت. زیرا در کهن ترین بخش صفه تخت جمشید در آنجا که نخستین ساختمان در حدود سال 518 پیش از میلاد به دستور داریوش پی افکنده شده است و اکنون کاخ مرکزی ، تالار تخت ، تالار شورا یا تالار سه دروازه خوانده می شود و ما بهتر می دانیم آنرا “تالار سلام ” بنامیم، محل و نشانه های انجام گرفتن چنین رصد و اندازه گیری موجود و پابرجاست و یک یادگار دانشی بس گرانبها برای ما ایرانیان به شمار می رود . در میان تالار این کاخ که طرح آن در این جا نشان داده می شود ، در وسط چهار ستون ، تخته سنگی به شکل مکعب کشف گردیده که بر روی آن در وسط مربع ، یک دایره کوچک و سه خط به شکلی که در این جا نشان داده می شود ، کنده شده است . هر تسفله کاشف این سنگ ، آن را سنگ “اندازه گیری ” (Measuring stone) نامیده ولی پس از او نیز که مطالعات فراوانی درباره تخت جمشید و آثار آن انجام گرفته است ، با افسوس باید گفت که از سوی باستان شناسان و ستاره شماران و دانشمندان به این “نشان سنگ ” با دیده دانشی نگریسته نشده است و کسانی نیز نا اندیشیده گفته و نوشته اند که این سنگ با نشانه و خطوطی که بر روی آن کنده شده است برای تعیین “محور” (آکس) ساختمانمهای تخت جمشید پدید آورده شده است .

زیرا همه دیوارها و ستونها و جرزها در امتداد خطهای روی این سنگ ساخته شده اند. اما به نظر ما این شناسایی بسیار دور و ناسنجیده و بیهوده است زیرا اگر می خواستند همه ساختمانهای تخت جمشید را در امتداد یک یا دو محور و یک جبهه بسازند ؛ با بنیان نهادن پی و دیوارهای همین تالار چهار ستونی می توانستند همه ساختمانهای پس از آنرا از دیوارهای شمال و جنوبی یا شرقی و غربی آن سنجیده در همان محور بنیان نهند و هیچ نیازی به این سنگ مربع و خطها و دایره ای ، آن همه در میان یک چهار دیواری سرپوشیده و پنهان از چشم و دید معماران و مهندسان که دور تر از این مکان می خواستند پی افکنند و مسلما ً این سنگ و نشانه روی آن را نمی توانستند ببینند، نبود . ما بر آنیم که این سنگ و نشانه های روی آن ، یک وسیله نجومی است و برای محاسبه و ترصد حرکات خورشیدی و اندازه گیری پرتوهای آن در آغاز بهار و پائیز ساخته شده است . و علت برگزیدن محل صفه تخت جمشید و ساخت بناهای عظیم آن نیز با آن همه رموز و اشارات دینی و آئینی ، همه بر روی یک حساب دقیق از سوی مغان و دانشمندان و ستاره شناسان روزگار هخامنشی ، پدید آمده و همه آنها به خاطر نصب این نشان سنگ در این تالار و این محل بوده است .و پس از آن به تدریج ساختمانها و تالارهای دیگر برای برگزاری جشنهای نوروز و مهرگان و آیینهای دینی دیگر ساخته و پرداخته شده و یک چنین معبد عظیم و زیبا و شهر – آئینی بوجود آورده است .

در پایان سخن باید بگوئیم که خوشبختانه وجود یک آلت و وسیله نجومی ساده که بر پایه همین نشان سنگ و خطها و دایره وسط آن ساخته شده و در نزد ستاره شماران باستانی شناخته شده بوده و برای یافتن نقطه اعتدالین به کار می رفته است . این کشف نظر مارا کاملاً تایید می کند و اما اینکه این سنگ و علامت روی آن از روی این آلت و بر عکس ، آن آلت از روی این نشان سنگ پدید آورده شده ، مسئله ای است که ما نمی دانیم ، ولی در هر حال ، مقایسه این دو وسیله ، فلسفه وجود خط و نشان را در روی سنگ در وسط تالار سه دروازه تخت جمشید ، به خوبی آشکار می سازد و راز بزرگی را بر ما روشن می گرداند .

آلت و وسیله ای که ستاره شماران باستانی ، برای یافتن نقطه اعتدال ربیعی و خریفی بکار می بردند ، “حلقه اعتدالی ”نامیده می شده و آن را “حلقه اسکندری ” نیز گفته اند . زیرا نوشته اند بطلیموس ستاره شمار معروف مصری نخستین بار آنرا در اسکندریه برای رصد نصب کرد. این حلقه در سطح معدل منصوب می شود و از روی آن رسیدن خورشید را به نقطه‌های اعتدالین به دست می آورند و کار دیگری از آن بر نمی آید جز پیدا کردن حلول اعتدالین . پس این حلقه یا دایره و خط های سه گانه دور آن بر روی سنگ مربع در تخت جمشید نیز همین کار را انجام می داده است” .