۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

خلاصه مطالب جلسه یازدهم معماری معاصر

میدان های فضایی
دانشمند هواشناسی به نام ادوارد لورنتز در حوزه های مختلف هواشناسی تحقیق می کند و به این نتیجه می رسد که سیستم جهان بر اساس یک سیستم بی نظم، آشوبی و غیر پیوسته استوار است. بر خلاف تصور گذشته – او در واقع بحث افلاطون به عنوان گذشته حال آینده را مانند یک سیستم حلقوی بیان می کند که مرز قطعی بین آنها وجود ندارد، ممکن است گذشته ای 10 یا 15 سال پیش اتفاق افتاد، امروز هم به وقوع بپیوندد. بحث سیر خطی را در زمان تبدیل می کند به سیر چرخشی (دیاگرام پیچیدگی). مدام حلقه در حال تغییر از شکلی به شکل دیگر است. به نوعی بال زدن یک پروانه در برزیل می تواند باعث یک طوفان شود در کالیفرنیا. او مثالی می زند که می خواهد ویژگی میدانهای فضایی را توضیح دهد: مسجد کوردوبا (قرطبه) درجنوب اسپانیا. (کتاب "ایران دراسپانیا"، نوشته ی شجاع الدین شفا بسیار خواندنی است. او در این کتاب به این بحث می پردازد که به وجود آمدن رنسانس در اروپا، ترجمه افکار دانشمندان ایرانی بوده در اروپا) هسته اولیه مسجد بسیار ساده بوده: محراب، سیستم شبستانی ساده. در دوره های بعد مسجد را گسترش می دهند با توجه به افزایش مسلمانان در حدود 400 سال توسعه آن ادامه داشت. بحثی که ادوارد لورنتز می کند این است که: با توسعه مسجد در چند دوره ساختار آن از هم نپاشید.
یکی از ویژگیهای میدان های فضایی این است که قابلیت تکرار و توسعه دارند و دیگر اینکه بین کل و جزء رابطه برقرار است و هیچ نقطه شاخصی در یک میدان فضایی وجود ندارد. سلسه مراتب فضایی نفی می شود. این مسجد در حدود 400-300 سال است که کلیسا شده است. ادوارد لورنتز مسجد کوردوبا را با سیستم شهرسازی رنسانس مقایسه می کند و بیان می کند شهرسازی در رنسانس بر اساس هندسه استوار است، یعنی بر اساس فرم های خالص و هم هندسه به دلیل قالب های مشخص محدود است و قابلیت توسعه زیادی ندارد و اختلاف این معماری را با معماری قبلی تفاوت میان جبر و هندسه می داند. تکرار شوندگی و نامحدود بودن را جز خصوصیات جبری می داند، ولی در هندسه تنها یک راه حل وجود دارد. او ساختار شهرسازی رایج ایران را که بعدها توسط اسلام به اسپانیا رفت، بر اساس جبرمی داند. زیرا قابلیت تکرار شوندگی و گسترش دارد. ولی ساختار معماری اروپا را بر اساس هندسه می داند. به همین دلیل شهرهای دروه رنسانس وقتی ظرفیت آنها تکمیل می شد، دیگر قابلیت توسعه نداشتند. شهرهای رنسانس اکثرا ستاره ای شکل هستند. در ایران سیستم شهرسازی ارگانیک است و گسترش از هر طرف امکان پذیر است؛ که بعدها این کیفیت میدان فضایی نام گرفت.
پیرانزی همچنین از نقاشیهای جیووانی پیرانزی، که در کارهای آیزنمن تاثیرگزار بود، یاد می کند که در کارهایش به خوبی می توان میدان فضایی را لمس کرد، نقطه شاخصی در کارهای او نیست و همه جای آن دارای ارزش یکسان است.

مینیمالیسم یاحداقل گرایی
این همان بحثی است که میس وندررو درکارهایش با نام Less Is Mor
یعنی "هر چه کمتر غنایش بیشتر" مطرح کرد. یعنی با کم ترین اشیا و تکنیک ها حرف خود را در اثر هنری بزنید. یکی از هنرمندان مطرح مینیمالیست کازمیر مالویچ است. او نقاش روسی است که بعد به امریکا مهاجرت کرد. نقاشی او با عنوان مربع سیاه که در سال 1914 کشیده، یکی از نقاط اوج مینیمالیسم نام داده اند در واقع هنرمندان مینیمالیست در نقد نقاشی رئال، واقع گرایانه، این کار را انجام دادند. به دلیل رواج بیش از حد نقاشی رئالیستی، هنرمندان آن را بی ارزش شمردند و بر این باور شدند که اثر هنری باید ذهن ببینده را به خود مشغول کند، نه اینکه هر آنچه که در جهان خارج است، هم در نقاشی عینا تکرار شود. و هرکسی برداشت خودش را باید از اثر داشته باشد. موندریان هم چنین عقیده ای داشت و آثار این هنرمندان را انتزاع ناب یا تجرید خالص نام گذاری کردند. این نقاشان در اوایل قرن مبنای نقاشی مدرن را گذاشتند. تابلویی از موندریان که شهر را کشیده و آنقدر انتزاعی آن را ترسیم کرده که ممکن است
در کی از شهر در بیننده القا نکند. تابلوی برادوی اثر دیگر اوست که یکی از خیابان های معروف محله منهتن نیویورک را نمایش داده که، پر از آسمانخراش است و سیستم شهرسازی آن کاملا شبکه شطرنجی است. او انتزاع نابی از این محله را به ترسیم آورده. موندریان اصولا اساس کارهاش را بر سه رنگ اصلی: آبی، قرمز، زرد و تنالیته های سفید و خاکستری گذاشت و در این چارچوب کار می کرد.

تادائوآندو: رویکرد مینيمالیستی درمعماری دار. او معمار ژاپنی است که در مکتب لوکوربوزیه آموزش دیده. او شاگرد شاگرد لوکوربوزیه است و به صورت تجربی معماری را فراگرفته.
خانه کوشینو: او ساختار مکعب ساده را در نظر گرفته و در آن پر و خالی انجام داده. او از بتن اکسپوز در خارج پروژه استفاده کرده و همه چیز را در حداقل طراحی کرده. او با محاسبات دقیق نور طبیعی را به درون هدایت می کند و نقوشی را بر روی دیوار به واسطه ورود نور ایجاد می کند.

بروتالیسم در معماری: بسیاری معتقدند اولین بار بحث بروتالیسم توسط لوکوربوزیه مطرح شد. لوکوربوزیه مطرح کرد که ما باید مصالح را همانگونه که هستند به کار ببریم و خیلی مصالح را پرداخت یا صیقل نکنیم. یعنی سنگ باید ویژگی سنگ بودن را حفظ کند. در دهه 60 پیتر و آلیسون اسمیتسون، زن و شوهر انگلیسی، بحث بروتالیسم را به عنوان یک سبک مطرح کردند – در کارهای تادائوآندو که بتن را به شکل طبيعی در بدنه قرار داده و هیچگونه صیقلی به آن نداده، نوعی بروتالیسم را نمایش داده است. مجموعه سینما ملت اثر رضا دانشمیر هم در ایران نمونه خوبی از بروتالیسم است.

ماکسیمالیسم یا حداکثرگرایی:
برخلاف مینیمالیسم است و سعی دارد با حداکثر اشیاء و مصالح حرف خود را بیان کند. ازپیروان این سبک واسیلي کاندینسکی است. او از از اساتید نقاشی مدرن است. سالها در مدرسه باوهاوس تدريس می کرد. اصالتش روسی بود به آلمان مهاجرت کرد و بعد از آن به آمریکا رفت. او تابلویی دارد که هیچ عنوانی ندارد و به نوعی میدان فضایی کاملی است و هیچ بیانگر نیست و امکان برداشت خاصی را نمی دهد و بیشتر فضا و رابطه بین آن مهم است. نقطه شاخصی در کار وجود ندارد. قابلیت توسعه هم دارد. از کتاب های او "هنر و معنویت" و "نقطه، خط، سطح" به فارسی ترجمه شده است .
جکسون پولاک: او نماد نقاشی مدرن امریکا و از پیروان ماکسیمالیسم است. برخلاف مالویچ که با حداقل رنگ حرف خود را روی بوم می زد، پولاک با حداکثر رنگ اثر خود را نقاشی می کند. نام این نقاشان را اکشن پینتینگ (نقاشان با تحرک) گذاشته اند. جکسون پولاک برای اولین بار قلم مو را جهت نقاشی کردن حذف کرد، او به جای اینکه با قلم مو رنگ را روی بوم بگذارد، با قوطی رنگ را روی بومی می ریزد. نابغه ای بوده که در سن 38 سالگی بر اثر تصادف مرد. یکی از آثار او در موزه هنرهای معاصر ایران، که توسط کامران دیبا خریداری شده بود، موجود است. ابعاد نقاشی های پولاک بسیار بزرگ است و در مواردی به 5 در 7 متر هستند.
مارک روتکو: از دیگر نقاشان اکشن پینتینگ بود. او رنگ را به جای اینکه روی بوم بمالد، بر روی کنده درخت می مالید و سپس روی بوم می کشید.
گروه آسمان آبی (کوپ هیمل بلو): دو آرشیتکت اتریشی، خانه ای طراحی کرده اند به نام Open House یا خانه آزاد که در این پروژه با حداکثر عناصر صحبت می کنند و کارهای آنها در حوزه دیکانستراکشن قرار می گیرد. تفاوت تادائو آندو و گروه آسمان آبی در این است که آندو با حداقل عناصر فضاسازی می کرد، اما گروه آسمان آبی با حداکثر عناصر فضا سازی می کند. این گروه بحثی را با عنوان اسکیس با چشمان بسته مطرح کرد که جالب است. یعنی هنگامیکه ذهنیاتما را می خواهیم به کاغذ منتقل کنیم، اگر چشم باز باشد، تمرکز را برهم می زند. خانه آزاد آنها از همین روش اسکیس های اولیه اش زده شده.

پست مینیمالیسم:
جنبشی بودکه در نقد جنبشهای قبلی هنر شکل گرفت. مثلا چرا اثر هنری باید در گالری باشد؟ اثر هنری می تواند در دل طبیعت باشد. یا در نقد اینکه چرا اثر هنری باید قابل خرید فروش باشد؟ یا مثلا مقوله دوام اثر هنری را زیر سوال بردند. معتقدند یک اثر هنری چرا باید 400 سال عمرداشته باشد. یک اثر هنری می تواند تنها 5 دقیقه یا یک لحظه عمر داشته باشد.
والتر ماریا: هنرمند آمریکایی که دریک گالری 500 چوب به ارتفاع m 2 را در گالری چید و نام اثرش را یک کیلومتر شکسته گذاشت. او در واقع یک کیلومتر چوب را در یک گالری جای داد. بحثی به نام اینستالیشن یا چیدمان در هنر مطرح است که نحوه چیدن اثر در گالری شاخه ای از هنر می شود. از دیگر آثار شاخص ماریا، اثری به نام «آسمان و زمين» است. در این اثر، در مجدوده ای در حدود یک کیلومتر در یک کیلومتر، 400 لوله فلزی به ارتفاع ده متر را به فاصله ده متر از یکدیگر در یک سایت جای می دهد. اثر هنری او هنگامی کامل می شود که رعد و برقی از آسمان به نوک این میله ها بخورد و تصویر ویژه ای به وجود آورد. در واقع این اثر ممکن است یک لحظه کامل شود. او این سایت را هوشمندانه در جایی در مکزیک انتخاب کرده که رعد و برق ها تا سطح زمین می آیند. این اثر او قابل خرید و فروش نیست، دوام ندارد، مالکیت ندارد.
آنیش کاپور: هنرمندی هنری است که ساکن لندن است. او يكسري میدان فضایی و void خلق می کند. در این اثر تعدادی قطعه سنگ را در گالری چیده و اظهار می کند مساله اصلی فضاهای خالی بین قطعه سنگهاست. او در این اثر هیچ نقطه شاخصی قرار نداده و قابلیت گسترش را داراست و بین کل و جزء آن رابطه برقرار است.
یکی دیگر از هنرمندان پست مینیمالیسم کریستو است. تکنیک او بسته بندی کردن است. او آثار هنری و معماری را بسته بندی می کرد تا به گونه ای رمز آمیز شوند. مدتی این آثار را به صورت بسته بندی قرار می داد، و سپس آنها را باز می کر. در این اثر او مرزی را در جزیره ای به صورت مصنوعی ایجاد کرده است. در اثر دیگری آسمان خراشی در نیویورک را بسته بندی کرده. حتی یک جزیره را در اقیانوس آرام بسته بندی کرد. ساختمان مجلس آلمان (که گنبد رايشتاک اش کار نورمن فاستر است) را هم به مدت 10 سال که در حال مرمت بود، بسته بندی کرده بود.

لند آرت هم در حوزه پست مینی مالیسم است. جزیره های مصنوعی که در اقیانوس به شکل حروف الفبای انگلیسی درست شد، هم در این حوزه اند. این جزایر به دلیل جزر و مد دریا یک ماه بعد از بین رفت. دان فلاوینگ با نورهای فلورسنت فضاهایی را ایجاد کرد که خاصیت میدانها را داشت. جيمز تورل آتشفشان مصنوعي ساخت، پيتر اسميتسون راه مصنوعي را در آب درست كرد، كه يك ماه بعد جزر و مد دريا آن را از بين برد.

دوسیستمی (بینابین):
دانیل لیبسکیند در اين حوزه بسیار فعالیت داشته. او دو دایره داخل هم را طراحی کرد که جدیدا آرم شرکت او هم شده است. او معتقد است اگر دوسیستم داشته باشیم به نام l , a و این دو سیستم محدوده ی هم پوشانی به نام p داشته باشند، وقتی در سیستم a هستیم احساس آزادی نمی توانیم داشته باشیم و وقتی می خواهیم وارد سیستم دیگر شویم، لحظه ای هست که شما بین دو سیستم هستید و آن لحظه ایست که می توان احساس آزادی داشته باشیم. وقتی می خواهیم وارد سیستم دیگر شویم، یک لحظه ای بینابین هست که شما بین دو سیستم هستید و آن لحظه ایست که می توان احساس آزادی کرد. وقتی در مرز بین سیستم ها حرکت کنیم، احساس آزادی خواهیم داشت نه وقتی که درون یک سیستم هستید. کولی ها که خیلی درگیر زندگی شهری نیستند، کسانی اند که همواره روی لبه ها راه می روند و آزاد ترند.
دانیل لیبسکیند می گوید: اگر ما خود را در شرایط بینابین قرار دهیم بهتر می توانیم خلاق باشیم.
جریان دو سیستمی از مارسل دوشان آغاز شده. از اثر او بنام «شیشه بزرگ یا عروس را مجردها برهنه می کنند حتی »
دیوید ساله: نقاش دیکانس تراکتیویست امريکايی است. اساس کار او دوسیستمی است و نوعی دوگانگی را به نمایش می گذارد. او دو تصویر را کنار هم می گذارد که هر کدام یک حرف میزند و بیننده بايد بین آنها رابطه ایجاد کند. این هنرمند معتقد است که از طریق مشاهده این دو تصور، پیامهای بیشتری را می توان منتقل نمود و ذهنی که بینابین این دو حرکت می کند، برداشت های بیشتری دارد.

دیمن هرتز: او انگلیسی است از برترین مجسمه سازان نیمه دوم قرن 20 شناخته شده. او به مرگ توجه کرده و سعی می کند مقوله مرگ را جاودانه کند. دیمن هرتز یکسری حیوانات را در ماده فرمالین معلق می کند. این ماده باعث عدم نابودی جسم می شود و بدن را حفظ می کند. برای پیوند، یک عضو از انسان به انسان دیگری آن را در فرمالین قرار می دهند تا خاصیت خود را حفظ کند. او اثری دارد به نام مادر و فرزند جدا شده (دو نیم شده ). او گاو ماده ای که فرزندی را در شکم داشته و به دلایلی مرده را از وسط دو نیم می کند و آنها در دو جعبه ی شیشه ای که از ماده فرمالین پر است، معلق می کند و جدا از هم قرار می دهد. هنگام عبور از میان این دو
باکس شیشه ای، از وسط بدن گاوی عبور خواهیم کرد که جای بچه در درون آن خالی است این فضا، فضا ی تجربه نشده ای است.

خانه دیوار جان هیدک که به نوعی دوسیستمی است که یک طرف دیوار فضای اصلی قرار دارد و طرف دیگر دیوار فضاهای خدماتی قرار دارد .
پیتر آیزنمن مبحثی به نام همراهی انسان با کامپیوتر مطرح می کند و سعی می کند این دو سیستم را به موازات هم پیش ببرد در فرآیند طراحی. او سعی می کرد نوعی تعادل میان این دو (انسان،کامپیوتر ) برقرار شود. پروسه تولید فرم: شبکه شطرنجی ساده در اثر همراهی کامپیوتر و انسان به موازات هم به یک شکل جدید و بدیع تبدیل می شود. در واقع آیزنمن سعی می کند نقد کند روند طراحی موجود را. این روش طراحی فرآیند محور است. فرم در فرایند شکل می گیرد و از اول اطلاعاتی راجع به محصول موجود نیست.
مجموعه فرهنگی هنری استیتن آیلند: در آمریکا، پروژه در کنار اقیانوس اجرا شده. از نمونه های همراهی انسان و کامپیوتر است.

تالار همایش نارا: اثر بهرام شیردل. در سال 1992 مسابقه ای برگزار شد، معماران مختلف از سراسر دنیا طرح ارائه کردند، کار شیردل جزء 10 طرح برگزیده بود اما طرح آراتا ایسوزاکی برنده شد و اجرا شد. ساختار طرح بهرام شیردل بر اساس بینابینی بود. منتقدین ساختار معابد بودایی را به کار او نسبت داده اند. در معابد شهر نارا، اول فضایی به عنوان معبد ساخته می شد و بعد یک مجسمه بزرگ بودا در درون آن می گذاشتند. یعنی بین ظرف و مظروف رابطه دقیقی وجود ندارد. یعنی با نگاه به مجسمه بودا فضای داخلی را طراحی نمی کنند. شیردل هم در این پروژه دو سیستم متفاوت طراحی می کند. یکی مکعب ساده و منظم و دیگری پوسته ای که بر روی آن می آید و کاملا نامنظم است. از این پروژه به نام معماری فولدینگ یاد می شود بعد از این پروژه ی او بحث فولدینگ در جهان بسیار مطرح می شود و تئوریهای آن مدون می گردد.

طرح توسعه موزه یهودیان برلین: اثر دانیل لیبسکیند است. در این پروژه بینابینی و دو سیستمی وجود دارد. لیبسکیند در مدرسه کوپر یونیون تحصیل کرد. شاگرد جان هیدک بود 15 سال کار تئوری و مطالعاتی معماری انجام داد. در 15 سال اخیر در زمینه طراحی معماری وارد شده است. او استاد بهرام شیردل است. ساختمان قدیمی موزه تاریخ یهودیان برلین به شکل u است. ساختمان تاریخی است و چندین سال قدمت دارد. طرح توسعه آن را لیبسکیند ارائه داد. این پروژه از پربحث ترین پروژه های ابتدای قرن 21 است. بحث اساسی این پروژه دوسیستمی است. دارای یک سیستم پیوسته است و نامنظم و پر است که در دل آن یک سیستم ناپیوسته، منظم و خالی جای داده و این دو سیستم کاملا متضادند. در مورد فضاهای خالی گفته اند در واقع جای خالی یهودیان در شهر برلین را نشان می دهد. یکی از منابع الهام او را سمفونی موسی و هارون آرنولد شوئنبرگ می دانند. شوئنبرگ در موسیقی بحثی را مطرح کرد به نام موسیقی 12 تنی و در واقع سیستم های کلاسیک موسیقی را برهم زده و برای ذهنی که به موسیقیهای کلاسیک بتهون و باخ عادت دارد، غیر قابل تحمل و فهم است. شوئنبرگ با یک واسطه استاد علیرضا مشایخی (صاحب سبک موسیقی پلی فوینک) است.
لیبسکیند نابغه بی نظیری است. در نوجوانی رهبر ارکستر بود و موسیقیدان برجسته ای است. ایده اصلی لیبسکیند این بود که یک موزه تهی بسازد كه فضاهایش بیانگر سرگذشت قوم یهود باشد نه اینکه اشیایی که درون آن قرار می دهند بیانگر باشد. در واقع موزه ای که موزه فضاست و از طریق فضاسازی معماری، آن سرگذشت تداعی شود.
بن ون برکل و گروه un استودیو: خانه موبیوس. در این پروژه فضاهای خانه را بر اساس میزان استفاده و میزان زمانی که در آن فضاها اشخاص طی می کنند، طراحي کرده اند. سیستم خانه به صورتی طراحی شده که در 24 ساعت فرد یکبار از تمام فضاهای خانه استفاده میکند. این را به عنوان نقدی بر فضاهای بلااستفاده در خانه های قدیمی دانستند. فضاهای خانه بر اساس نوع فعالیت سازماندهی شده است. این خانه در دهه آخرقرن 20 طراحی و اجرا شده است.
بیمارستان طراحی شده توسط لوکوربوزیه در شهر ونیز، هم از سیستم میدان در آن استفاده شده است. او یک مدول را برای قرارگیری 28 تخت بیمارستانی طراحی کرد و آن را در کل سایت تکثیر کرد. او در این کار قابلیت تکرار شوندگی، قابلیت گسترش، و هم ارزشی همه فضاها را به نمایش گذاشته است.

مایکرو مگا (ریزِ درشت) اثر دانیل لیبسکیند:
او این کارش را جهان بینی خودش معرفی کرده است و معتقد است امروز در چنین فضایی زندگی می گنیم.

پارک لاویلت: طرح برنادر چومی برنده شد. در طرح پیترآیزنمن از تکنیک سوپر پوزیشن (قراردادن چند لایه روی هم و رسیدن به یک طرح اتفاقی) استفاده شده است.
خانه شیشه ای فیلیپ جانسون در سال 1949-1951 ساخته شد که به عنوان بیانیه معماری مدرن است. 40 سال بعد در سال 1991 فیلیپ جانسون مسابقه بین المللی به نام "خانه شیشه ای دیگر" را برگزار می کند.سوال مسابقه این است: بعد از گذشت حدود نیم قرن از خانه شیشه ای جانسون، در پی فهیمدن این هستیم که نگاه معماری چقدر تغییر کرده؟ یا اینکه امروز معمارن راجع به خانه شیشه ای چگونه فکر می کنند؟ معماران برجسته ای از سراسر دنیا مانند: ذاهاحدید و ... شرکت می کنند یک معمار جوان اندونزیایی که مقیم پاریس است برنده شد با نام زینی زینول. او در طرح خود مکعب شیشه ای را در عرض برش هایی داد و قطعه قطعه کرد و در دل هرکدام از لایه ها فضاهایی را خالی نمود. به همین دلیل پروژه n تا سکشن (برش) دارد. پس از این کار او روشی در معماری پدید می آید با نام استریشن یا معماری نواری. معماری ای که در آن لایه های فرم به موازات هم حرکت می کنند و ساختار فرم را شکل می دهند. معمارانی نظیر: ذاها حدید، پیتر آیزنمن، بهرام شیردل و .... با این تکنیک طراحی انجام داده اند.

ترمینال بندر یوکوهاما: در 1995 طراحی شد. اثر دو معمار جوان به نامهای فرشید موسوی و آلاخاندرو زائراپلو گروه foa. موسوی ایرانی تبار است و زائراپولو اسپانیایی است. هر دوی آنها در مدرسه aa تحصیل کرده اند و کارمند دفتر رم کولهاس بودند. سپس دفتر معماران خارجی را تاسیس کردند. این پروژه را در سال 1995 طراحی کردند و برنده شدند و هر دو در سن 25 سالگی بودند. رم کولهاس جز داوران این پروژه بود. بحث اساسی در این پروژه با الهام از یک نقاش ایتالیایی به نام لوچو فونتانا شکل گرفته. لوچو فونتانا نقاش مفهوم گرایی بود که از سیستم نقاشی روی بوم خسته شده بود و فضای 2 بعدی بوم را نقد کرد و با کاتر یکسری شکاف روی بوم انداخت. در واقع او از این طریق فضای بوم را سه بعدی کرد و عمق را به وجود آورد.
طراحان این پروژه هم در بستر سایت ترمینال بندر یوکوهاما یکسری شکاف ایجاد کردند. این شکافها را در برخی جاها به پایین فشار دادند و برخی جاها آنها را بالا آوردند و در واقع تمام فضاها را بینابین این شکافها طراحی کردند. معماری در دل سایت شکل گرفته. در این پروژه کاملا ویژگی فیلد یا میدانهای فضایی رعایت شده اعم از: قابلیت گسترش، بین جزء و کل می توان ارتباط برقرار کرد و هیچ مرکز شاخصی در آن وجود ندارد. از ویژگیهای دیگر این پروژه این است که در امتداد شهر طراحی شده است و به نوعی سطح پروژه فضای شهری است و برای استفاده از معماری باید به دل شکافها رفت.

کتابخانه ژوسیو: کار رم کولهاس است. سال 1994 رم کولهاس بحثی به نام سطح پیوسته مطرح نمود. ساختار اصلی این پروژه رمپی است که دور پروژه می چرخد و بالا می آید و پروژه را سازماندهی می کند. کل پروژه یک مکعب خالص است که یک رمپ از دل آن شروع می شود و بالا می رود و پیوستگی خاصی را بین فضاها به وجود می آورد. اینجا رم کولهاس تعریف کتابخانه را تغییر می دهد. عموما کتابخانه ها شامل: مخزن و سالن مطالعه هستند او در این پروژه این دو فضا را ترکیب می کند. کل کتابخانه شامل رمپی است که هم می توان کتاب برداشت و هم مطالعه کرد. پلان هیچ طبقه ای شبیه طبقه دیگر نیست.