۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

خلاصه مطالب جلسه نهم معماری معاصر

فليپ جانسون:
بعد از مطرح شدن جريان پست مدرنيست، به اين جنبش مي پيوندد. ساختمان AT&T يا ساختمان پست و تلگراف تلفن آمريكا كه نماد معماري پست مدرن شد، برج است اما رويكرد اين برج متفاوت است. در آن از قوس در سطوح پاييني استفاده شده و در بالا از فرم سنتوري استفاده شده و درجه شفافيت برج كم است. كار مشترك او با ميس وندروه برج سيگرام بود. موزه ملي شهر سئول در كره جنوبي هم كار اوست. سيستم سازماندهي آن بسيار عملكردي است. وارد يك هال مركزي مي شوید، سپس به گالري هاي مختلف هدايت مي شويد (در دوره پست مدرن اين آثار را داشت ). او پس از پست مدرن، به ديكاسنتراكشن روي آورد و اولين نمايشگاه ديانستراكشن را در زمينه معماري او برگزار مي كند. او سالها رئيس موزه هنر مدرن نيويورك بود و در سال 1998 اولين نمايشگاه ديكانستراكتيوستها را در موزه هنر مدرن نيويورك برقرار كرد. پس از آن فيليپ جانسون به ديكانستراكشن روي آورد. كودكستان در يك جزيره كوچك اثر فيليپ جانسون با رويكرد ديكانستراكشن است. 4 رويكرد طراحي فرم در آن ايجاد شده، مكعب استوانه اي شكل و000 و در واقع اين بحث را مطرح كرد كه فرم ها براي كوكان بايد داراي جذابيت باشد (بازيگوشانه). آخرين كارهایش با فرانك گري بود. ساختمان اداري و بانكی كه او طراحي كرد در شهر برلين در حوزه معماري پست مدرن طراحي شد و داراي نظم و هندسه مشخص، استفاده از قوس در آن، درجه شفافيت كم، اهداي بخشي از سايت به شهر، اتصال سنگها بدون ملات (اتصال خشك) که با پيچ و مهره به استراكچرفلزي پشت وصل مي شوند.

ماريو بوتا:
معمار سوئيسي است. در حوزه معماري پست مدرن فعاليت داشت. بسيار شيفته ی لوكوربوزيه بوده. او با چند ويلا و چند پروژه مسكوني به شهرت رسيد. تقارن، نظم و هندسه جزء اصول كارهاي اوست. نماها را از سنگ ها یا آجرهاي نواري همچون معماري يونان باستان طراحي مي كرد. به جزئيات بسيار دقت مي كرد. شكاف ها كه در احجام او وجود داشت، به يك ناودان متصل مي شود و آب تراسها را به بيرن مي ريزد.

اصول معماري پست مدرن:
اين سبك 1960 شروع شده. هر اتفاقي را مي پذيرد و ما همچنان در دوره پست مدرنيسم قرار داري. سبک به صورت دوگانه است (هم اين هم آن ) پيچيدگي و تضاد، مردم پسند و پيرو عقايد جمع، معماري نشانه اي، متضاد است با معماري مدرن، موافق برداشت هاي تاريخي، موافق طنز و مزاح و نماد سازي، كلاژ و اختلاط عناصر گوناگون.

فراگمنتيشن:
پراكندگي، در دل پست مدرن مطرح شد. در اثر هنري با يك چيز كلي و كامل مواجه نشويم. اثر هنري را خرد كنيم و پراكنده كنیم به قسمت هاي مختلف و اجزاء را كنار هم ببينيم در فراگمنتيشن، فضاي بين اين اجزاء و روابط آنها با يكديگر ارزشمند است، فرم ديگر مكعب خالص مدرنيسيتي نيست، مكعب را خرد مي كنند. اين شكستن ها و خرد كردن ها را نسبت مي دهند به پيكاسو. پيكاسو يكي از معتبرترين هنرمندان قرن 20 است، اكتاويو پاز در مقاله اي راجع به هنرمدرن نوشته است: هنر مدرن بين دو نقطه نهايت زندگي كرده: يكي پابلو پيكاسو (اسپانیايي) و ديگری مارسل دوشان (فرانسوي ). پيكاسو به خاطر به وجود آوردن سبكي به نام كوبيسم در نقاشي شهرت يافت. كوبيسم: يعني به يك شي از يك نقطه نگاه نكينم و آن را از چند جهت ببينيم. در واقع زمان را در ديدن يك اثر مطرح کنیم. دوشيزگان آوينيون ، اثر پيكاسو به عنوان اولين تابلوي كوبيسم مطرح است.
پيام اصلي در نهضت فراگمنتيشن: حذف فرم و تاكيد بر فضا و روابط بينابين فضا ست. اقتدار فرم زير سوال مي رود و پراكنده مي شود. در دل جنبش كوبيسيم، تكنيكي ابداع شد كه آن را كلاژ مي نامند. كلاژ با پست مدرن بيشتر همسو است. كلاژ در ابتداي جنبش مدرن مطرح شد، اما در دوره پست مدرن مورد توجه قرار گرفت. كلاژ: هر چيزي را مي توان از هر زمان و مکانی در اثر قرار داد.

ديكانستراكشن:
توسط ژاك دريدا مطرح شد. او فيلسوف مطرح فرانسوي است. حرف اساسي او نقد فلسفه افلاطون و متافیزیک است. افلاطون بحث معروفي دارد به نام مثل افلاطون يا غار افلاطون. او معتقد است که ما در جهاني از سايه ها زندگي مي كنيم. يعني جهان ما مجازي است و سايه وار. جهان اصلي جهان ديگري است به نام جهان ايده كه جهان حقيقي است. نيچه در كتاب :اراده معطوف به قدرت" گفته است تمام ادياني كه 2 تا جهان را توصيف مي كنند. جهان خاكي و جهان عالي تحت تاثير انديشه افلاطون شكل گرفته اند. اين تفكر افلاطون اساس نوعي نگاه دوگانه به جهان شد: خوب/ بد؛ زن/ مرد؛ صفر/ يك، او ارزش گذاري كرد مثلا: بين چپ و راست، راست بهتر است، بين اين جهان خاكي و آن جهان عالي، جهان عالي بهتر است و .... اين انديشه 2500 سال تاريخ فلسفه را تحت تاثير خود قرار داد. ژاك دريدا انديشه هاي افاطون را نقد مي كند، او مي گويد: ما در جهاني زندگي مي كنيم كه هیچ قطعيتی وجود ندارد. به دليل اينكه ما در جهاني از مفاهيم زندگي مي كينم كه آن مفاهيم وابسته به ساير مفاهيم هستند: مثلا وقتی می گوییم درخت، اجزا آن ساقه، ريشه، برگ، چوب و زمين در نظر ما مطرح می شود. براي تفسير ساقه يك سري واژه و براي تفسير زمين به يك سري واژه ی ديگر نيازمنديم و اين تا بينهايت ادامه دارد. يعني دريافت قطعي از هر واژه ای امكان پذير نيست. او بحث ديگري تحت اينكه ما بسته به فرهنگ و سطح شناخت و نوع زندگي مان مفاهيم متعددي را نسبت به واژه ها به وجود مي آوريم، مطرح می کند. مثلا در عربستان 16 واژه براي شتر وجود دارد، اما در سوئد فقط يك واژه براي شتر وجود دارد، ژاك دريدا مي گويد در این دنیایی که اساسش عدم قطعیت است، شايد اشتباه كرديم كه همیشه یک جانب را مثبت گرفته و جانب دیگر را طرد کرده ایم. اکنون بين خوب و بد، به بد توجه كنيم؛ بين انسانهاي سالم و ديوانه، به ديوانه ها توجه بيشتري كنيم و صحبت هاي طرف ضعيف را نيز بشنويم، با توجه به اين نظريه در معماري نيز بسياري از مفاهيم تغيير کردند. مثلا استفاده از ستون كج به جاي ستون صاف و ...
پيتر آيزنمن در جنبش ديكانستراكشن بحثي با عنوان فرم ضعيف را مطرح مي كند WEEK FORM يعني فرم ها حتما نبايد مانند دوران مدرن فرم هاي قوي و مشخص باشند، مي توانند فرم هاي ضعيف و خوابيده و افقي باشد. در خانه هاي آيزنمن، خانه شماره 6 عملكرد پله تغيير كرده بود.
بر این اساس ديكانستراكشن يا واسازي یعنی دوباره سازي ساختارهايي كه در ذهن همه ما تاكنون شكل گرفته اند و قطعی تلقی می شدند. عده اي معتقدند از 1988-1994 سبك ديكانستراكشن مطرح شد كه پيتر آيزنمن و برنارد چومي در اين زمينه فعاليت كردند. بقيه نيز مانند ذاها حديد، دانيل ليبسكيند، فرانك گري نيز در اين زمينه كار كردند، اما فقط پيتر آيزنمن و برنارد چومی با ژاك دريدا در ارتباط مستقيم بودند.
مسابقه اي در اواخر دهه 90 به نام پارك لاویلت در پاريس برگزار شد. سايت مخروبه اي بوده كه رودخانه اي از وسط ان عبور مي كرد. ژاك دريدا با برنارد چومی تصميم گرفتند ساختار شبكه اي – شطرنجي در آنجا طراحي شود. به نوعي سلسه مراتب را در آن از بين بردند. هيچ ورودي مشخص ندارد. اساسش بر اساس فراگمنتيشن است. او مي گويد: 2 فرم خالص را در نظر گرفته سپس آنها را خرد کرده و سپس بر اساس سيستم شبكه اي –شطرنجي نظم داده است. (ديكانستراكشن زير مجموعه فراگمنتيشن است) در طرح پارك لاویلت برنارد چومي ساختار 3 قسمتي نقطه، خط، سطح را مطرح مي كند و سه سطح نقطه، سطح، خط را روي همديگر مي گذارد مانند 3 لايه. اين تكنيك را در معماري سوپر پوزيشن يا قرار دادن لايه هاي مختلف روي هم مي نامند. اساس كار به اين صورت است كه طراحي 3 لايه به صورت جداگانه انجام مي شود. سپس اين 3 لايه را به صورت اتفاقي روي هم قرار داده در نتيجه يك كيفيت جديد فضايي به دست مي آيد.
و بسياري از فضاهایی که ایجاد می شوند تحت كنترل معمار نيست. او در اين پارك فولي هايي (دیوانگي) در درون آن جاي داد. جهت حذف همه سلسه مراتب و هم ارزش شدن تمام نقاط سايت. اين فولي ها اكثرا كار حجمي است و بدون هيچ كاربري. يك گذر سراسري شمال به جنوب پارك را به هم متصل مي كند.
بحثي در معماري ديكانستراكشن توسط ژاك دريدا مطرح شده با نام پاليم سست. الواح گلي بودند، كه ساخت آنها كار ساده اي نبود، در دوران پادشاهان مختلف روي آن نوشته مي شد و در زمان پادشاه بعد اين الواح رويه شان سابيده مي شد و مطالب جديدي روي آن حک مي شد. بعد از 3-4 دوره نوشتن، اين لوح حالت رمز گونه پيدا مي كرد و لايه هاي مختلف زماني بر روي آن آشكار بود. اين بحث در معماري گسترش داده شد به عنوان مثال برنارد چومي، تاريخچه پارك لاویلت را جستجو مي كند و در مي يابد در پيشينه تاريخي سايت قبلا كشتارگاه وجود داشته و از آن تاريخچه براي طراحي كنوني پارك استفاده مي كند و فولي ها را به رنگ قرمز طراحي مي كند. براي ياد آوري خونهايي كه در آن جا وجود داشته.

رم كولهاس:
معمار هلندي در 1944 به دنيا آمده و جايزه پرایتزکر، نوبل معماري را درسال 2000 دریافت نموده است. كولهاس نيز در مسابقه طراحي پارك لاویلت شرکت کرده و از روش سوپر پوزيشن استفاده كرد. اما در هر حال برنارد چومي طرحش براي اجرا برنده شد. فيليپ جانسون به دليل قوي بودن طرح كولهاس، پيشنهاد دادكه كار او در محلي ديگر اجرا شود.

فرانك گري:
معمار آمريكايي است. چارلز جنکز در مورد او بسيار مطلب نوشته (كتاب معماري پرش كيهاني ). جنکز سبك معماري او را سبك معماري پرش كيهاني مي داند. اولين خانه طراحي شده توسط او در سانتا مونيكاي آمريكا باعث شهرت او در سطح جهان شد. در اين پروژه او يك خانه قدمي را خريداري کرد و با مصالح دور ريز ساختمانهاي ديگر آن را بازسازي نمود. اين در واقع نوعي نگاه ديكانستراكتيوستي در مصالح و در معماري محسوب مي شود. او زيبايي شناسي جديدي را مطرح مي كند كه با نام زيبايي شناسي مصالح فقير مشهور است. كارهي او بر اساس فراگمنتيشن يا پراكندگي است. روش كار او اينست كه عملكرد را خيلي ساده و ابتدايي حل مي كند و فرم را بسيار پيچيده و تنديس گون به وجود مي آورد. او دغدغه پلان را ندارد و بيشتر به فرم مي پردازد.

دانيل ليبسكيند:
فارق التحصيل مدرسه كوپر يونيون و شاگرد جان هيدك. معمار برجسته حال حاضر دنيا. 15 سال كار مطالعاتي درمعماري انجام داد و از سال 1993 مشهور شد. نابغه ایست که پيانو را در 4-5 سالگي می نواخت. در 8-9 سالگي رهبر اركستر بود. سپس به معماري روي آورد. اسكيسهاي بي عنوان او رویکرد فراگمنتيشن دارد. پروژه او مايكرو مگا(ريز درشت) در سال 1989 طراحي شده و مفهوم ديكاستراكتيو یستي دارد. او تحت تاثير جان هيدك اعتقاد بسيار زيادي به معماري دارد و معمار را چيزي در حد خداوند مي داند. كسي كه مي تواند خلق كند. او معماري را اولين ساختار مي داند، چيزي كه خاص است و ابداع مي شود. دانيل ليبسكيند معتقد است: معماري كه قصد انجام كار معماري را دارد بايد داراي جهان بيني باشد و ديدگاهش را نسبت به جهان هستي مشخص كند. در راستاي اين بحث پروژه ماكرو مگا را طراحي مي كند و ابراز مي كند اين نوع نگاه من به اين دنيا است و گفت: من جهان را پر از هرج و مرج و پر از آشوب مي بينم و اغتشاش و بي نظمي در آن فراوان است. او از اين پروژه 10 تصوير مي سازد. همه پروژه هاي او از دل چنين فضايي به وجود مي آيد (مايكرو مگا). از كارهاي او موزه جنگ در شهر منچستر است که كانسپت آن یک كره زمين انتزاعی است که در اثر انفجار كره را پراكنده کرده و سپس اجزایش را كنار هم چيده است. موزه تاريخ يهود برلين از كارهاي اوست.

ذاحا حديد:
او جايزه نوبل معماري را در سال 2004 گرفته، در مدرسه aa لندن تحصيل كرده و شاگرد رم كولهاس بود و حدود 6 ماه در دفتر او كار کرد، سپس دفتر شخصی اش را تاسیس نمود. طراح مد نيز است. او با شروع جنبش ديكانستراكش همراه شد. در نمايشگاه 1988 كار ي از او ارائه شد با نام پيك هنگ كنگ. او 4-3 صفحه را به صورت معلق با سطح كنسول زياد در دامنه كوه طراحي كرد در آن مسابقه اول شد. اين پروژه اجرا نشده، اما باعث شهرت او شد. پروژه ديگر او ايستگاه آتش نشاني ويتراي است که از نمونه های معماري دكانستراكشن نام گرفته است. مجموعه فرهنگي در اتريش اثر دیگر اوست كه از زمين شروع مي شود و به زمين باز مي گردد. در معماري معاصر رويكردي به نام "معماري از زمين" مطرح شده است. معماری های قبل به صورت: معماری زیر زمین، معماري روي زمين (مقابر مصري)، معماري روي پيلوت (ويلا ساووا) مطرح شده اند. در این رویکرد، فرم معماري از دل زمين بيرون مي آيد و به زمين باز مي گردد.

پیتر آيزنمن:
او از اعضاي 5 معمار نيويورك بود و بسيار تاثير گذار در معماري معاصر. كليساي سال 2000 او نيز با روش فرم از زمين طراحي شده است. پروژه مركز وكسنر كه نماد معماري ديكانستراكشن است، توسط آيزنمن طراحي شد و از تكنيك پالیمسست استفاده کرده است. قلعه را از لايه هاي تاريخ سايت بیرون کشید. او در مطالعه تاريخ سايت متوجه مي شود در گذشته قلعه ای نظامي در نزدیکی آن سايت وجود داشته، سپس او نمادي از آن قلعه را در سايت قرار ميدهد و شكافي در درون آن ايجاد مي كند به نوعي آن قلعه را واسازي مي كند. با رويكرد ديكانستراكشن آن را طراحي مي كند. سپس با ایجاد یک راهروي سراسري و شيشه اي کل پروژه را سازماندهی نمود. آیزنمن در این پروژه هم عملكرد را به تمسخر گرفت. مثلا کارفرما یک گالری نقاشی می خواست، اما آيزنمن گفت به جاي تابلو های نقاشی، مجسمه به نمايش بگذاريد چون این گالری تماما شیشه ایست و مکانی برای نصب تابلو نقاشی ندارد. اين پروژه نماد شاخصي از كارهاي او در زمينه ضد عملكرد گرايي است. ضمنا مفاهيمي نظير ستون را به ستون معلق و تزیینی و تير را به تير دكوراتيو تغيير داد.
پروژه دیگر مركز گردهمايي كولمبوس از آثار آیزنمن است. به موازات اين پروژه مبحث فولدينگ مطرح مي شود. ژيل دلوز بحث فولدينگ را در فلسفه مطرح كر. او انديشه افلاطون را نقد مي كند. او عقيده دارد كه افلاطون يك ساختار عمودي را در انديشه پايه گذاري كرد و معتقد است راههاي موازي زيادي براي شناخت پديده ها وجود دارد. بحث انديشه افقي را مطرح مي كند که در تضاد با سلسه مراتب عمودي در اندیشه ی افلاطون است. اين بحث او به معماري راه مي يابد و معماري افقي را گسترش مي دهد. يعني معماري كه به صورت عمودي رشد نمي كند. برج سیرز افقی اثر گرگ لین با این رویکرد طراحی شده است. برجي در آمريكاست بنام سیرز که از يكسري نوار عمودي تشیكل شده، گرگ لين ايده نوارهاي عمودي را به صورت افقي در آورد که به يكي از آثار مشهور معماري فولدينگ تبدیل شد.
در كولمبوس، معماري آیزنمن نوعي معماري افقي است، سطح زیر بنا بسيار وسيع است، اما مقياس انساني دارد. در نما هم بحث ديكانتراكشن را در نظر داشته، نظم و تقارن در نما وجود ندارد. واژه ی فولد به معني چين و تاخوردگي است.

ژان نوول:
معمار فرانسوي است که پروژه او برای اپراي توكيو را می توان به عنوان نمادی برای ابهام در دوره پست مدرن دانست. اگر خانه شيشه اي فيليپ جانسون، نماد معماري مدرن و شفافیت بود ، اين ساختمان د راوج ابهام است، عدم شفافيت، و بسته بودن كامل سطوح خارجی بنا، کیفیتی راز آمیز و مبهم داده است. داراي 2 تالار اپرا است که از حجم بيروني آن هيچ تصوري از داخل نمي توان داشت.

هرزوگ و دمورن:
معماران سوئيسي هستند و شاگردان آلدو روسی كه در تراز اول معماری دنيا ایتاده اند. جديدترين از آنها آشيانه پرنده بود که در المپیک پكن افتتاح شد.
یکی ازاولين ساختمان های آنها، ايستگاه سوزنباني شهر باسل است كه در سايت آن حجم عظيمي از ريل قطار وجود دارد. به دليل ميدان مغناطيسي بالايي كه در آنجا وجود دارد ساختار فقس مانندي كه 2 پوسته است را طراحي کردند و يكسري نوارهاي مسي دور آن چرخیده است. فيليپ جانسون در نقد اين پروژه آن را مانند سيرن مي داند. سيرن الهه اي بود در يونان باستان كه دريا نوردان را جذب مي كرد و به دريا مي كشاند. اساس كار هرزوگ و دمورن در اين پروژه بر اساس پوسته خارجي است و در اکثر كارهاي آنها بيشتر به پوسته و سطح پيراموني كار تاكيد مي كنند.
كارخانه شراب سازي دومینوس در آمريكا: از ديگر كارهاي آنهاست. ساختمان آن ساده و خطي است. كار عمده اي كه در اين پروژه انجام شده، ساخت قفس مشبك فلزي است كه داخلش قطعات سنگي ريختند و بافت متفاوتی ایجاد نمودند.

موزه گوگنهايم بيلبائو:
چارلز جنکز كليساي رو نشان لوكوربوزيه و موزه گوگنهايم بيلبائو را برترين هاي معماري قرن 20 ميداند. بيلبائو شهری درجه پنج بود در شمال اسپانيا ايالت باسک. شهر ناشناخته اي بود و اوضاع اقتصادي اين شهر در اواخر دهه 80 بسيار بد بود. در سال 1992 بنياد گوگنهايم تصميم به ساخت موزه اي گرفت. اين بنياد از نهاد هایی است كه بسيار از هنر مدرن حمايت كرده و در سرمايه گذاري كلان جهان هنر نيز نقش دارند. طرح آن توسط فرانك گري داده شد و آنقدر جذابیت دارد که پس از ساخت بیلبائو ، بسياري به او مراجعه كردند براي ساخت مجدد بناهایی شبیه آن در كشورهاي مختلف جهان. نماي آن از ورق هاي تيتانيوم است. این ورق مقاومت بالايي دارد و به ضخامت 2/0 ميليمتر ساخته مي شود و گران قيمت است. بعد از ساخت اين پروژه شهر بيلبائو بر روي تمام نقشه هاي جهان مي آيد و مشهور مي شود. هزينه ساخت اين پروژه در 3 سال پس از افتتاح، از محل درآمد های آن تامین شد. اين پروژه اقتصاد اين شهر را متحول ساخت. (قدرت معماري را می رساند.) رويكرد اين بنا بر اساس فراگمنتيشن مي باشد و می توان تصور کرد كه بر اثر يك انفجار به جود آمده است. يك كل واحد را نمي توان ديد. از وسط سايت بزرگراه رد مي شود كه فرانك گري حتي به آن طرف بزرگراه هم فكر كرد. سنگها با جزئیات خشك چسبيده شده اند (با پيچ و مهره). استراكچر آن كاملا فلزي است سال 2001 افتتاح شد و به تعبیری پلی برای انتقال معماري قرن 20 به قرن 21 بود.
تفسيرهاي متفاوتي در مورد آن شده: 1- عده اي آن را يك گل شكفته ناميده اند 2- عده اي آن را ملهم از "بطري در فضا مي شكند" اثر امبرتو بوچوني می دانند. (مجسمه ساز نهضت فوتوريسم اوايل قرن 20 که بحث پويايي و حركت و سرعت را در اثر هنري دنبال مي كرد.)
معماري به دليل اينكه در مسائل اقتصادي و عملكردي و به خصوص تكنولوژي درگير است نمي تواند، با جريانات نقاشي يا ساير هنرها به طور همزمان پيش برود. به همين دليل نقاشان خود را پيشرو تر مي دانند.
ويژگي ديگر آن در محل تقاطع احجام است. فرانك گري از يك سری باكس های شيشه اي استفاده كرده (عنصر واسطه شيشه اي) و همه جا در نقاط اتصال box شيشه اي مي بينيم. تنها نقد چارلز جنکز از اين پروژه اينست كه ورقهاي تيتانيوم پروژه منظم است، در حاليكه كل پروژه ساختاري بر اساس پراكندگي و بي نظمي دارد. فرانك گري دغدغه عملكرد ندارد و فرم را پيچيده می كند. نكته مهم اين پروژه اينست كه نوعي تضاد بين بيرون و درون ديده مي شود. فضاي بيروني كاملا شلوغ و پرزرق و برق است اما در درون خيلي ساده و مينيماليستي است.
مقايسه موزه گوگنهايم بيلبائو با موزه ژرژ پمپيدو در پاريس: موزه ژرژ پمپيدو در پاريس که سقف آن اكسپوز است و همه ی عناصر سازه ای و تاسیساتی را می بینید، شلوغي چشم را آزار مي دهد، اما در موزه بيلبائو فضاهای داخلی كاملا ساده و مينيماليستي است و می توان با دقت بر آثار هنری متمرکز شد.