۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

نقد فضاهاي شهري



در مناسبت روز جهاني معماري....پس از اتمام فيلم بارسلونا و گايودي" آقاي كلانتري قبل از رفتن به پشت بام براي پذيرايي به مطلبي اشاره نمودند كه ذهنم را درگير كرد.
ايشان از شهرهاي كشور اسپانيا و برداشتشان از قدم زدن در فضاها مي گفتند:
((در آنجا مردم از قدم زدن در شهر لذت مي برند... هنگام راه رفتن در فضاهاي شهري همه چيز طعم زندگي مي دهد...رنگها...صداها...وساختار شهر به گونه ايست كه هيچ كس دلش نمي آيد در گوشش آهنگ فرو كند تا صدايي جز صداي شهر را بشنود و رنگهايي جز رنگهاي شهر را ببيند...))
پ.ن:
همه روزه شاهديم عده ي زيادي از افراد پايتختمان صدا هاي اطراف را نمي شنوند...
آنها درواقع در شهر زندگي نمي كنند...خصوصا جواناني كه اكثرا به هنگام راه رفتن در خيابان پشت روسريها يك هتفون در گوششان است و صدايش را تا ته بلند كرده اند.مطمينا احساس موسيقي به آنها جهت مي دهد كه شهرشان را چگونه بايد ببينند...بوي زندگي و طعم آرامش از ظاهر شدن در همه جاي اين شهر به قوه ي تخيل افراد بستگي دارد...
اگر بي انصاف نباشيم خيلي از خيابانهايمان روح زندگي دارند ...اما مي دانيم هيچ كس اگر بخواهد هم نمي تواند! خودش را در بهترين خيابانها گم و گور كند... بلكه همه جاي شهر احتياج به روح دارد...

پ.ن:خدا بيامرز...خيابان وليعصر تا قبل از اينكه تبديل به بزرگراه شود و دولت در مقابل مغازه هايش بذر سماق بكارد!... شايد برايمان روح واقعي داشت...
با همين وضعيت هم ...
رجوع مي كنيم به قوه ي تخيلمان...!

پ.ن:از روانشناسي شنيدم ...اينكه دو نفر را از نظرشخصيتي با همديگر مقايسه كنند كار بسيار خطاييست...احتمالا از نظر معماري و شهر سازي هم اين روال خطاست...
ديديد كه گاهي مي شود خيلي چيزها را با بيان يك نظريه ي ساده از سر خود باز كرد و حتي ديگر به آن نپرداخت (باز همه چيز بستگي به قوه ي تخيل خودتان دارد!)