فلسفه معاصر
فلسفهٔ مُعاصِر یا فلسفهٔ جدید از سدهٔ هفدهم آغاز میشود و تا اواخر سدهٔ نوزدهم ادامه مییابد و از اواخر سدهٔ نوزدهم دوران معاصر آغاز میشود.
شناسهٔ اصلی فلسفه جدید انسانگرایی است. این اصطلاح بشردوستی، دلبستگی به مسائل مربوط به بشر، در سدهٔ نوزدهم در اروپا رواج یافت و به تفکر و اندیشههایی گفته میشد که بر قابلیتهای ذاتی انسان تاکید میورزید.
این اندیشه در جهت خلاف اندیشه مسیحیان سدههای میانه رقم خورد که در این اندیشه: انسان موجودی بدبخت ذلیل و گناه کار بود که دائم باید در آرزوی رهایی از دام گناهان نفسانی خود باشد انسانگرایان، انسان را شاهکار طبیعت و آفرینش میدانستند و بر این باور بودند که بشر خاستگاه و نماد بیپایان قابلیتها و استعدادهای بیشمار اخلاقی، روحی و جسمانی است. ادبیات این دوره را انسانیت نامیدهاند.انسانگرایی اجمالاً عبارتست از باور به اینکه در جهان هرچه هست باید در خدمت انسان باشد. در یک کلام میتوان گفت انسان مخدوم است و جز او هر چه هست خادم انسان است. بنیادهای انسانگرایی عبارتند از: اصالت علم، مادهگرایی، و حذف الهیات از فلسفه و گرایش به نوعی شکگرایی.