۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

هنر; مهارت یا نبوغ


هنر از رسايي، پذيرش بيشتر و سرعت در انتقال پيام برخوردار بوده و به خاطر جهاني بودن زبان آن درميان راههاي مختلف پيام رساني پذيرفته ترين راه مي باشد . دريافت نقش هنر درهدايت يا ضلالت مردم امري نيست كه به تازگي روشن شده باشد.هنر داراي مؤلفه هاي مختلف بوده ، مرزهاي بايسته و نبايسته اي دارد كه عدم بازيافت اين مرز ها سبب فرو غلتيدن در آن چيزي مي گردد كه به دنبال اجتناب ازآن بوده ايم .
چنان كه حافظ در بيت ذيل هنر را به ترتيب – در دو معني – به كار برده است .
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري
روندگان حقيقت به نيم جو نخرند قباي اطلس آن كس كه از هنر عاري است
در معني اصطلاحي هنر ، اختلاف زيادي به چشم مي خورد كه نشان ميدهد هنر به خاطر عمق و گستردگي و ظرافت خود ، در عين نا پيدايي است ؛ چنان كه تولستوي ، نوسينده كتاب معروف هنر چيست ؟ مي نويسد :
«‌به راستي كه هنر از دير باز از زمان افلاطون و ارسطو اين همه گفتگو در پيرامون خود بر انگيخته ، چيست ؟ آيا هنر از درون انسان بر مي خيزد ؟ آيا مائده اي است آسماني كه از ماوراي ابرها به روح و جان حلول مي كند ؟ يا نه آميزه اي است از تمامي اينها و يا به باور «‌فرويد»‌ تبلور اميال سر كوفته آدمي است ؟ »‌
هنر در تجربه انساني ، روش خاصي از بيان حقيقي زندگي است . يعني اگر زبان روزمره خود را به كار مي گيريم داراي اين ويژگي است كه بيان مستقيم حقايق مي باشد زبان هنر اين ويژگي را دارد كه بيان غير مستقيم همين حقايق است .
از مجموعه تعاريفي كه براي هنر شده است ، مي توان دريافت كه هنراز عناصري تركيب مي يابد كه از وجود آنها انسان مي تواند به دستاورد هاي لطيفي از احساس آدمي دست يابد كه بايد در شرايط ديگر ، چنين امكاني ميسر نمي باشد . اين عناصر عبارتند از : تخيل ، ذوق ، خلاقيت ، زيبايي .
در ميان اين عناصر سه عنصر نخست در تكوين و ظهور اثر هنري نقش دارند و عنصر آخري در كيفيت ارزش گذاري آن ، تحقيقات بشري به جاي تكيه بر تعقل محض ، بيشتر به تجربه تكيه كرده است ، وجود چنين قوه اي را در آدمي كه منشا آثاري از جمله هنر است مورد پذيرش قرار داده اند.
يكي از تعريف ها چيزي است كه تولستوي ياد كرده است كه بر اساس آن شايد بتوان ذوق هنري را « توانمندي انديشه آدمي در درك عمیق تر و بهتر»‌دانست .
ذوق شناخته نمي شود مگر به وسيله آن فداكاري هنرمند يا دانشمند در صرف وقت و چشم پوشي از راحتي و و خوشي خويش درپيروي ذوقش .
« ذوق ، قدرت قضاوت در چيزي يا واقعه و نمودي است به وسيله خشنودي كه عاري از سودي باشد »‌
از شگفتيهاي منحصر به فرد روان آدمي كه از امتيازات اوست خلاقيت او مي باشد كه بي ترديد ، اين توان ، شعاعي از قدرت مطلق خلاقيت حضرت باري است . كه در روان آدمي به عاريه نهاده شده است و خلاقيت ، توان آفرينش اثر يا كاري است بدون آنكه پيشينه اي داشته باشیم. از خلاقيت گاه به نبوغ تعبير مي شود و در تفاوت آن با مهارت مي گويند :
«‌ماهر در فن به كساني مي گويند كه در هر رشته يك نوع كاري انجام مي دهند كه در واقع تكرار زمان گذشته يا نتيجه مهارت خودشان است . ، ( در حالي كه ) نابغه ، ساخته هايي ايجاد مي كند كه داراي انديشه هاي بكر باشد و با آثار موجود تفاوت مبيني داشته باشد . »‌
آثار پديد آمده از نبوغ ، همگي بديع ، تازه ، ناگهاني ، شگفت آور ، زنده و مخالف معمول است .
قطعاً تنها عاملي كه چنين عنايت و توجهي را به اين آثار بخشيده ، زيبايي افزون است كه در آنها به تصوير كشيده شده است . ليكن با اين همه ، تعريف دقيق و جامعي از آن ارائه نگرديده است . مفاهيمي چون مطبوع بودن ، نظم وعظمت، سود بخشي و... اما وجود هر كدام ، گاهي زيبايي نيست و گاهي نزد افراد خاصي ، زيبايي تلقي مي شود .
حال به نظر شما معماری ما بیشتر همراه با مهارت بوده یا نبوغ ؟